کرامت ذیل از حاج محمد علی حتاکی نقل شده که گوید:
به مناسبت اربعین امام حسین علیهالسلام میلیونها انسان از راه دور و نزدیک پیاده برای زیارت حضرت سالار شهیدان امام حسین علیهالسلام و زیارت حضرت قمر بنیهاشم ابوالفضل العباس علیهالسلام میآیند.
در یکی از سالها به همین مناسبت مردی از جنوب عراق به زیارت امام حسین علیهالسلام همراه دستجات آمده بود، وارد حرم شد و زیارت نمود و نشست پاهای خود را مقابل ضریح مقدس دراز کرد، چیزی نگذشت که یکی از خادمهای حرم آمد و با طعنه و خشونت گفت: پایت را جمع کن!
زایر ناراحت شد و به زبان عربی خود چنین گفت:
لیش یا سیدی! هو بیت أبوک؟ هو بیت العباس.
یعنی: چرا ای سید من! مگر خانه پدرت هست؟ اینجا خانه عباس علیهالسلام است.
عرب این را گفت و با ناراحتی از حرم از طرف درب علقمه خارج شد.
خادم گوید: شب در عالم رؤیا دیدم حضرتش گویا بر صندلی نشسته و نور اطرافش را فراگرفته و از جبین مبارکش میدرخشد در حالی که هیبت انبیاء و صدیقین را داشت و عدهای از خدمتگزاران در برابرش ایستاده بودند و حضرت علیهالسلام به هر کدام چیزی هدیه میدهد، همین که نوبت به من – که اسائهی ادب به زایر نموده بودم – رسید از من روی برگردانید.
عرض کردم: من خادم و دوست شما هستم، چه کاری کردم، ای مولا!
فرمود: خانه، خانه من و زایر، زایر من، از تو راضی نمیشوم تا این که او را راضی نمایی.
گفتم: امکان ندارد که او را پیدا کنم.
فرمود: به مسجد علقمه میروی، میبینی در آنجا خوابیده است.
خادم از خواب بیدار شد، از خوابی که دیده بود وحشت داشت، مبلغی پول برداشت تا دل او را به دست آورد و به همان مسجد رفت، دید آن زایر هم چنان در خواب است و با همان مشخصاتی که حضرتش داده بود. از خواب بیدارش نمود.
زایر گفت: اینجا هم پی من آمدی؟ این جا دیگر خانهی خداست.
آن خادم رضایت او را به دست آورد و آن مرد از خادم راضی شد. (1).
1) قبس من کرامات سیدنا العباس علیهالسلام ص 264.