جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مگر خانه پدرت کجاست؟ اینجا خانه‏ی عباس است

زمان مطالعه: 2 دقیقه

کرامت ذیل از حاج محمد علی حتاکی نقل شده که گوید:

به مناسبت اربعین امام حسین علیه‏السلام میلیون‏ها انسان از راه دور و نزدیک پیاده برای زیارت حضرت سالار شهیدان امام حسین علیه‏السلام و زیارت حضرت قمر بنی‏هاشم ابوالفضل العباس علیه‏السلام می‏آیند.

در یکی از سال‏ها به همین مناسبت مردی از جنوب عراق به زیارت امام حسین علیه‏السلام همراه دستجات آمده بود، وارد حرم شد و زیارت نمود و نشست پاهای خود را مقابل ضریح مقدس دراز کرد، چیزی نگذشت که یکی از خادم‏های حرم آمد و با طعنه و خشونت گفت: پایت را جمع کن!

زایر ناراحت شد و به زبان عربی خود چنین گفت:

لیش یا سیدی! هو بیت أبوک؟ هو بیت العباس.

یعنی: چرا ای سید من! مگر خانه پدرت هست؟ اینجا خانه عباس علیه‏السلام است.

عرب این را گفت و با ناراحتی از حرم از طرف درب علقمه خارج شد.

خادم گوید: شب در عالم رؤیا دیدم حضرتش گویا بر صندلی نشسته و نور اطرافش را فراگرفته و از جبین مبارکش می‏درخشد در حالی که هیبت انبیاء و صدیقین را داشت و عده‏ای از خدمت‏گزاران در برابرش ایستاده بودند و حضرت علیه‏السلام به هر کدام چیزی هدیه می‏دهد، همین که نوبت به من – که اسائه‏ی ادب به زایر نموده بودم – رسید از من روی برگردانید.

عرض کردم: من خادم و دوست شما هستم، چه کاری کردم، ای مولا!

فرمود: خانه، خانه من و زایر، زایر من، از تو راضی نمی‏شوم تا این که او را راضی نمایی.

گفتم: امکان ندارد که او را پیدا کنم.

فرمود: به مسجد علقمه می‏روی، می‏بینی در آنجا خوابیده است.

خادم از خواب بیدار شد، از خوابی که دیده بود وحشت داشت، مبلغی پول برداشت تا دل او را به دست آورد و به همان مسجد رفت، دید آن زایر هم چنان در خواب است و با همان مشخصاتی که حضرتش داده بود. از خواب بیدارش نمود.

زایر گفت: اینجا هم پی من آمدی؟ این جا دیگر خانه‏ی خداست.

آن خادم رضایت او را به دست آورد و آن مرد از خادم راضی شد. (1).


1) قبس من کرامات سیدنا العباس علیه‏السلام ص 264.