مؤلف کتاب «أعجب القصص فی کرامات العباس علیهالسلام» – که پدرش سید صادق آل طعمه جدش سید محمدرضا میباشد و صدام او را اعدام نمود – مینویسد:
مادربزرگم، کرامتی را چنین نقل کرد: پدرم در سن 6 سالگی چشمش را از دست داده بود. دکترها از معالجهاش عاجز مانده بودند، چاره را جز توسل به حضرت ابوالفضل علیهالسلام ندیدم، برای به دست آوردن بینایی فرزندم متوجه حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام شدم و با ایمان و یقین استوار و همتی بالا وارد حرم مطهر شدم و دو رکعت نماز به جا آوردم و با دلی شکسته طرف بالای سر ایستادم و پس از گفتوگوی زیادی و سخن از شجاعت و وفاداری و دفاع کردن آن حضرت از مقام امامت و دادن دستهای خود، به حضرتش عرض کردم: من شما را قسم میدهم به چشمانی که در راه خدا دادی؛ چشمان فرزندم را بازگردان.
مادربزرگم میگوید: از حرم به منزل برگشتم، پیوسته در غم و غصه به سر میبردم، چیزی نگذشت که غمها برطرف شد، زیرا شب در عالم رؤیا حضرت اباالفضل علیهالسلام را با چهره نورانی و زیبا دیدم. فرمود: ای علویه! بله هم چنان که دستهایم را فدای عقیدهی شما نمودم؛ چشم فرزند شما را بازمیگردانم، اما به یک شرط که اسمش را از سید ابراهیم به سید صادق تغییر بده.
البته اسم او را تا شش سالگی ابراهیم صدا میکردند، بعد از شش سالگی اسمش را سید صادق گذاشتند.
آن زمان مادربزرگم از خواب بیدار شد و پدربزرگم را از خواب بیدار کرد و
جریان خواب خود را و آنچه حضرت عباس علیهالسلام به او گفته بود، برایش نقل کرد. پدربزرگم – یعنی سید محمدرضا آل طعمه – از خواب برخاست و قرآن به دست گرفت و اسم پدرم را از سید ابراهیم به سید صادق تغییر داد و او را به خیر و خوبی بشارت داد و باز خوابیدند.
صبح برخاستند برای ناشتا یک مرتبه مشاهده کردند که فرزندشان از خواب برخاسته و در میان خانه میدوید و میگفت: حضرت عباس علیهالسلام پرچمی به دستم داد.
و بدین وسیله چشمانش هم شفا یافته بود. این است قدرت لایزال خداوند عالم و مستجاب شدن دعا به برکت حضرت ابوالفضل العباس قمر بنیهاشم علیهالسلام.