جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

عنایتی دیگر (3)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

18- سرور گرامی جناب آقای حاج آقا تقی اشعری قمی حفظه الله گفت:

آن موقعی که ماشین ما خراب شد و در آن کوه‏های سخت کرمانشاه و مهران – که یک طرف کوه‏های سر به فلک کشیده و طرف دیگرش دره عمیق و گودال عظیم بود – راننده گفت: لاستیک‏های ماشین خراب شد، و دیگر راه نمی‏رود. من شما را به اولین روستا می‏رسانم و شما را پیاده می‏کنم تا خودتان با مینی‏بوس خود را به مهران برسانید.

نشست پشت فرمان تا ما را به روستا ببرد، ناگهان دیدیم که در آن بیابان برهوت و آن پیچاپیچ یک اتوبوس خالی آمد و ایستاد و ما را سوار کرد و به سلامت به شهر مهران رساند.

من گفتم: در آن موقعی که ما در مرز مانده بودیم به حضرت عباس علیه‏السلام متوسل شدم تا شما برسید. از طرف دیگر شنیده بودم که ماشین شما خراب شده از آن حضرت خواستم که شما را به سلامت برساند.

بدانید آن ماشینی که در آن بیابان برهوت آمد و خالی بود و شما را سوار کرد، من یقین دارم که حضرت عباس علیه‏السلام آن ماشین را فرستاده بودند، تا شما را سوار کند و به مقصود برساند.