15- بحمدالله و التحیة! در ماه ذیالحجة الحرام سال 1424 قمری سفری به عتبات عالیات: کربلا، جهت زیارت ارباب بیکفن حسین غریب علیهالسلام و ماه بنیهاشم مولا حضرت عباس علیهالسلام و نجف اشرف، جهت زیارت یعسوب الدین ابوالعجائب شیر خدا علی علیهالسلام و کاظمین، جهت زیارت حضرات امام کاظم و امام جواد الائمه علیهمالسلام و سامرا، جهت زیارت حضرات امامهادی امام عسکری علیهماالسلام و زیارت سرداب مقدسه حضرت حجة بن الحسن المهدی
العسکری روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء به همراه والده مکرمه موفق شدم. اما در این سفری که از قم به عتبات عالیات که حدود یک شبانه روز به طول انجامید سه کرامت از حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام مشاهده نمودم که در اینجا ذکر میکنم.
بنا بود تا ساعت 2 بعدازظهر روز عید سعید غدیرخم به ماشین سوار گشته و با مدیریت جناب آقای حاج تقی اشعری قمی حفظه الله به طرف عراق حرکت کنیم، ایشان مثل آن که ماشین «ولوو» پیدا نکردند و ماشین عادی در نظر گرفتند. اما پیرمردی که میگفت: ما حدود چهل نفر هستیم و با این ماشین نمیآییم و بعد هم طول کشید و بگو مگو! با یکدیگر و دست به یقه شدند، در آن موقع با خود گفتم: چرا باید این پیرمردی که معلوم نیست که چند وقت دیگر زنده بماند، میخواهد از رفتن مثل من و والده که هنوز کربلا را ندیدهایم، مانع شود.
ناگاه متوسل به ذیل عنایت حضرت باب الحوائج ابوالفضل علیهالسلام گشتم و عرضه داشتم: آقاجان! مبادا ما را در اینجا نگهداری و عنایتی فرما تا از این مخمصه خلاصی یابیم و صد عدد صلوات برای آن بزرگواران نذر نمودم.
خدا شاهد است که طولی نکشید افرادی نزد من آمدند و گفتند: آن پیرمردی که میگفت: ما حدود چهل نفریم و با این ماشینها نمیآییم، خودش اولین نفری بود که وارد اتوبوس شد.
ما نیز سوار شدیم و بالاخره در ساعت هفت شب شام عید غدیرخم به طرف عراق حرکت کردیم.