8- دوست عزیزم حضرت حجتالاسلام حاج شیخ محمد طاهر بابایی جویباری مازندرانی حفظه الله نقل میفرمود:
یکی از دوستان، زمانی که به شهر خودش تشریف میبرد، کلید منزل خود را به من میسپردند، تا در منزلشان بمانم و مراقب باشم.
روزی از درس که برگشتم دیدم درب خانه خراب شده و باز نمیشود و هر چه لگد زدم که باز کنم، باز نشد، همسایه آمد و کمک کرد و با مشت لگد به در کوبید باز نشد، با کلید هم باز نشد و کلید شکست و دنباله کلید در درب ماند و دسته آن در دست من قرار گرفت.
خیلی متأثر شدم که ایشان به من خانه را، جهت نگهداری واگذار نمودند اما نشد، ناگاه به حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام متوسل شدم و گفتم: یا اباالفضل! اگر درب را باز کنی، من دو رکعت نماز برایت و صد صلوات بجا میآورم.
خدا را شاهد میگیرم که ناگاه دیدم درب کناری باز است و من تعجب کردم که نکند باز بود و من حواسم نبود. اما هر چه فکر کردم و با خود گفتم: من این همه مشت و لگد به در کوبیدم و غیر از من هم، همین کار را کرد اما باز نشد. به هر حال هر چه فکر کردم یقین کردم که کار حضرت عباس علیهالسلام بوده است و بس.