جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آزادی زایرین زندانی به لطف اباالفضل

زمان مطالعه: 6 دقیقه

مقدمه: همه می‏دانیم که سال 1382 شمسی – 1424 قمری برای عاشقان کربلای حسینی بسیار سال بابرکتی بود. چون با سقوط حکومت ستمگر و ضد شیعه‏ی صدام ملعون در 6 صفر 1424 قمری، اگر چه عراق تحت اشغال آمریکا درآمد، ولی از لحاظ مذهبی، اوضاع کاملا به نفع شیعیان شد. پس از حدود سی سال ممنوعیت، عزاداری و زیارت به صورت پیاده‏روی از شهرها به سوی کربلای معلا و مراسم عمومی مذهبی شیعیان آزاد گشت.

از طرفی، برای ملت عاشق و دلداده‏ی ایران، به صورتی استثنایی و کم‏نظیر، راه زیارت کربلا آسان شد. چه از طریق مرزهای رسمی و چه از طریق کوه‏های صعب‏العبور، جمعیت میلیونی زوار ایرانی خود را به حرم یار می‏رساندند و واقعا سال 1382 برای عاشقان حسینی سال فراموش نشدنی می‏باشد.

اما حیف که این نعمت بزرگ الهی فقط حدود یک سال ادامه داشت (یعنی تقریبا از اربعین 1382 تا اربعین 1383) و بعدا با استقرار حکومت جدید عراق و تسلط پلیس جدید و… سخت‏گیری‏ها شروع شد و زیارت رفتن مشکل گشت و کم‏کم عده‏ی زیادی از زایرین ایرانی دستگیر شدند و حتی هنوز هم تعداد زیادی در زندان‏های متعدد عراق زندانی می‏باشند، که – ان شاء الله – هر چه زودتر با دست توانای قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام آزاد شوند.

با این مقدمه اکنون نوبت آن رسیده که آزاد شدن یک گروه حدود صد و پنجاه نفری از این زایرین زندانی را به عنایت و معجزه ابوالفضل علیه‏السلام با هم بخوانیم:

جناب ثقةالاسلام آقای سید حسین حسینی حفظه الله که از دوستان خوب و عاشق اهل‏بیت علیهم‏السلام و داماد سرور عزیز آقای سید عباس امری می‏باشند، در فاطمیه‏ی دوم جمادی‏الثانی 1425 قمری – تیر ماه 1383 شمسی به همراهی چهار نفر از بستگان و دوستان خود به سفر کربلا رفتند، ولی بعد از حدود ده روز خبر رسید که آنها در عراق زندانی می‏باشند، حدود هشتاد روز این زندانی ادامه داشت و هر روز نگرانی‏ها و چشم انتظاری‏ها بیشتر می‏شد.

از طرفی، خانواده‏های مضطرب به سفارت عراق در تهران، وزارت خارجه و دفتر سازمان ملل و… مراجعه می‏کردند، ولی کسی نمی‏توانست کاری انجام دهد.

هر کسی از اعضای خانواده و آشنایان و رفقا با دعا و توسل آزادی آنها را از خدا و اهل‏بیت علیهم‏السلام تقاضا می‏کردند. تا بالاخره در اواخر ماه شعبان، هر کسی برای دیگری تلفن می‏زد و خبر آزادی سید حسین را بشارت می‏داد، سپس می‏گفت: نزدیک ظهر به قم می‏رسد و وعده‏ی دیدار با این زایر واقعی و زوار دیگر آزاد شده که همه‏ی زایرین واقعی می‏باشند، وقت ظهر در حرم کریمه اهل‏بیت حضرت معصومه علیهاالسلام می‏باشد که جمعیت خوبی برای استقبال این عزیزان

آمدند و پس از زیارت و شکرانه، با عزت و احترام، سید حسین را تا خانه همراهی کردند و چشم همه به دیدن او روشن شد.

برای این حقیر یقین بود و به رفقا می‏گفتم که حتما معجزه‏ی اهل‏بیت علیهم‏السلام سید حسین و گروه همراه او را آزاد کرد. منتظر فرصت و مجلس خلوتی بودم که سید حسین رمز و راز آزادی خود را تعریف کند تا این که اواسط ماه مبارک رمضان (حدود بیست روز بعد از آزادی) در یکی از شب‏ها که به مجلس روضه‏ی هفتگی آقای سید عباس امری، ابوالزوجه‏ی آقای سید حسین رفته بودم گمشده‏ی خود را پیدا کردم و خدا می‏داند با دیدن سید حسین چقدر خوشحال شدم و در ضمن شرح ماجرای رقت‏بار شکنجه‏ها، سختی‏ها و اهانت‏های هشتاد روزه، پرده از راز آزادی خودشان برداشت و گفت: ما آزادی خود را مدیون حضرت ابوالفضل علیه‏السلام می‏دانیم.

او گفت: وقتی از مرز مهران گذشتیم، مستقیم به کربلای معلا رفتیم، ولی لحظه رسیدن به کربلا به محض این که از ماشین پیاده شدیم، کنار حرم مطهر پلیس ما را دستگیر کرد، هر چه زار زدیم که لااقل یک بار زیارت کنیم، بعد ما را به زندان ببرید، قبول نکردند و آرزوی یک بار زیارت را بر دل ما گذاشتند.

در زندانی نزدیک حرم مطهر حضرت عباس علیه‏السلام یازده روز ما را حبس کردند، در گرمای تیر ماه کربلا، که حق بیرون آمدن از اتاق گرم و کثیف و دم کرده را نداشتیم و گذشته از اهانت‏ها و غذای نامناسب و… همراه بودن با زندانیانی که قاتل، جنایتکار، بی‏نماز و آلوده از لحاظ جنسی و… بود که دیدن آنها و این که در داخل زندان آن هم در سرزمین پاک و کنار حرم، شرم از گناه و جنایت نداشتند، برای ما بدترین عذاب بود.

پس از یازده روز، ما را به زندانی در کوت – یکی از شهرهای جنوب عراق – منتقل کردند که گاهی ما را روزی سه نوبت به ترتیب سربازان عراقی، بعد

منافقین خلق و بعد سربازان آمریکایی با وضع فجیعی گاهی تا دم مرگ شکنجه می‏کردند، گاهی در حین شکنجه به سرباز عراقی – که شیعه هم بود – می‏گفتیم: آخر ما زایر حسینیم جرم ما چیست؟

او – نعوذ بالله – جواب می‏داد: حسین کی می‏باشد؟

از لحاظ ظرفیت اتاق هم بسیار مشکل داشتیم، بسیار تنگ، کثیف و گرم و… ولی در عین گرفتاری، عالمی از عشق حسین علیه‏السلام داشتیم، یعنی برای خودمان امام جماعت، مداح و عزاداری و موعظه و زیارت و… برای آزاد شدن هم متوسل به انواع دعاها، نمازها، اذکار، روضه‏ها و توسلات می‏شدیم، طوری که عده‏ای از هم‏سلولی‏های ما – که متأسفانه برای مقصودی غیر از زیارت – مثل عیاشی و یا پناهندگی به کشورهای دیگر و… – به عراق آمده بودند و دستگیر شده بودند، تحت تأثیر فضای معنوی بالایی که در این زندان ایجاد شده بود، قرار گرفته و واقعا توبه نمودند و اهل نماز و توسل شدند و…

از ایران، خانواده‏ها و دوستان برای آزادی ما تلاش می‏کردند و اعضای سفارت ایران در عراق هم زحمت می‏کشیدند و مرتب یکی از اعضای آن، شخصا نزد ما می‏آمد و ما را در جریان تلاش‏ها قرار می‏داد، ولی می‏گفت: نمی‏دانم چه دستی در کار است که مانع از آزادی زایرین می‏شود.

بنابراین، امید ما فقط به دعا و توسلات بود و هر دفعه به یکی از بزرگواران اهل‏بیت علیهم‏السلام متوسل می‏شدیم، تا این که روزی یکی از زندانیان گفت: در خواب به من فرمودند: برای آزادی به یک نفر متوسل شوید و توسلات پراکنده و هر دفعه به یک بزرگوار نداشته باشید.

وقتی او این خواب را تعریف کرد، همه افراد زندان از آن به بعد متوسل به باب الحوائج ابوالفضل قمر بنی‏هاشم حضرت عباس علیه‏السلام می‏شدیم، مخصوصا در توسلات و عزاداری دسته جمعی، همیشه روضه اباالفضل علیه‏السلام می‏خواندیم.

حدود شصت روز از گرفتاری و زندانی شدن، گذشته بود. یکی از زندانی‏ها شخصی بود از استان ایلام – که جوانی بسیار متدین و عاشق کربلا بود – که در طول این یک سال آزاد شدن راه کربلا، بیش از سی بار به زیارت موفق شده بود و این دفعه دستگیر شده بود. او خوابی دید و بشارتی را که قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام برای زندانیان دادند، تعریف کرد که نسیم امید در فضای زندان پیچید و همه مطمئن به آزادی شدیم.

او گفت: دیشب خواب دیدم در مهران در امامزاده حسن علیه‏السلام هستم (این امامزاده برای زایرینی که سال 1382 با پای پیاده از مرز مهران عبور می‏کردند بسیار آشنا می‏باشد) دیدم امامزاده خلوت است، ولی جلوی قبر امامزاده سه نفر بزرگوار می‏باشند که نفر وسط آقای همه می‏باشد و چون من در پشت سر آن بزرگواران قرار داشتم، صورت مبارک آنها را نمی‏دیدم.

از یکی از آنان پرسیدم: این بزرگوار کیست؟

جواب داد: آقا حضرت ابوالفضل علیه‏السلام.

گفتم: پس چرا ما را آزاد نمی‏فرمایند؟

جواب داد: حضرت می‏فرمایند: از بیشتر اینها راضی نیستم (عرض کردم که عده‏ای به منظور کارهای خلاف شرع آمده بودند) آنقدر پیش برادرم (امام حسین علیه‏السلام) رو زدم و گریه گردم تا آزادی اینها را گرفتم.

سپس به او گفتم: از آقا اجازه بگیرید، دست مبارکش را ببوسم.

گفت می‏فرمایند: عبایم را ببوس.

جلو رفتم در حال بوسیدن عبا، به صورت نورانیش نگاه کردم، دیدم خود آن بزرگوار می‏باشد (چون این جوان چند سال قبل مریض بود و حضرت ابوالفضل علیه‏السلام به خواب او تشریف آورده و به او شفا عنایت فرموده بود، صورت مبارکش را می‏شناخت) و از خواب بیدار شدم.

سید حسین می‏گفت: وقتی جریان این خواب نقل شد، غوغایی به راه افتاد. بچه‏ها سر خود را به دیوار زندان می‏کوبیدند، گریه می‏کردند و می‏گفتند: ما سگ که باشیم که ابوالفضل علیه‏السلام برای آزادی ما گریه کند.

بعضی در توبه‏ی خود بیشتر مصمم شدند که چرا کاری کردم که آقا ناراضی باشد. از طرفی، با این بشارت، همه مطمئن به آزادی شده و در انتظار آن، لحظه‏شماری می‏کردند.

عجیب‏تر این که درست بعد از آن خواب که یکی دو روز قبل از سوم شعبان بود (روزهای میلاد امام حسین، حضرت ابوالفضل و امام سجاد علیهم‏السلام) اصلا رفتار سربازان و زندانبان‏ها صد در صد عوض شد و همه مهربان شدند (البته آنها از خواب بی‏اطلاع بودند) حتی برای ما نذر می‏کردند و برای حوایج خود به ما زار می‏زدند که از ما کمک بخواهید، هر چه شما نذر کنید، ما به جا می‏آوریم.

بعد از چند روز، یکی از زایرین زندانی، امام حسین علیه‏السلام را در خواب زیارت کرد و عرض کرد: پس چرا آزاد نشدیم؟

فرمودند: ماه تمام نشده آزاد می‏شوید.

دوباره پرسید: آخر کدام روز؟

باز فرمودند: قبل از آخر ماه.

خلاصه، همه زایرین زندانی یقین به آزادی قریب الوقوع داشتیم که طبق لطف قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام و امام حسین علیه‏السلام و وعده‏ی آن بزرگواران، روز بیست و چهارم شعبان – یعنی شش روز قبل از آخر ماه – اعلام آزادی شد.

اسامی آزاد شدگان را خواندند، درست همین جمع ما بودند، با این که تعداد زیاد دیگری هم زندانی بودند.

پدر و مادر ما فدایت اباالفضل! تعجب این بود که لحظه آزادسازی، وقتی کاردار ایران در زندان حاضر شد و خبر آزادی را اعلام کرد، گفت: آزادی شما

صد و پنجاه نفر (ظاهرا صد و چهل و پنج نفر) از بین چند هزار زایر زندانی، فقط معجزه است، چون خود ما هم نمی‏دانیم دستور آزادی گروه شما چطور صادر شد.

ما تجربه کردیم در این دیر مکافات‏

با آل علی هر که درافتاد ور افتاد

یا کاشف الکرب عن وجه الحسین علیه‏السلام اکشف کربی بحق أخیک الحسین علیه‏السلام.