جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خدا را قسم دادیم به طفل شیرخواره

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

سید محمد صالح مهدی ضیاءالدین چنین نقل می‏نماید:

اواخر رمضان سال 1424 هجری بود، من در صحن حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام بودم، پیش از اذان صبح بود، پیرمردی از زایرین ایرانی را دیدم که آثار ورع، صلاح و پایداری در او نمودار بود. او در سجاده‏ی نماز خود نشسته بود و منتظر نماز جماعت بود. در این اثنا مردی از هم کاروانیان او آمد که دست پسربچه‏ی فلجی را گرفته بود، و از خادمان حرم مطهر خواهش کرد که از آب علقمه – آبی که در کنار قبر حضرت عباس علیه‏السلام است – برای فرزندش بیاورند، وقتی آب آوردند و آن طفل از آن آب نوشید، او به صف نمازگزاران رفت.

بعد از پایان نماز، آن پیرمرد بر فراز منبر رفت و سخن از واقعه‏ی کربلا به میان آورد و مجلس را ختم به مصیبت طفل شیرخواره نمود.

پدر پسربچه فلج، برای فرزندش التماس دعا کرد.

آن پیرمرد هم چنان که بر فراز منبر بود، بچه را بر دست گرفت و او را بلند نمود و از حضرت عباس علیه‏السلام طلب شفا نمود، و خدا را به حق طفل شیرخواره امام حسین علیه‏السلام قسم داد.

لحظاتی چند نگذشت که آن پسربچه – که مانند چوب خشکیده بود – حرکت نمود. آرام آرام پایش را حرکت داد. تا جایی که به طور کلی شفا گرفت. مردم از این برکات خوشحالی کردند و می‏خندیدند و برای تبرک لباس‏های او را می‏ربودند.

سید کاظم، مؤذن حضرت عباس علیه‏السلام او را از دست آنها نجات داد و به خارج صحن انتقال داد.