جناب آقا رضا یکی از مؤمنین ایرانی گوید:
در سال 1423 هجری قمری مسافرتی به طرف عتبات عالیات داشتم، خداوند توفیق عنایت فرمود، تمام عتبات را زیارت نمودیم.
هنگامی که از سامرا، مرقد پاک عسکریین علیهماالسلام به طرف کربلا حرکت کردیم، خیلی مشتاق زیارت امام حسین علیهالسلام و حضرت اباالفضل علیهالسلام بودم؛ ولی ساعتها از شب گذشته بود، و بنا بود فردا، بعدازظهر به طرف ایران حرکت کنیم. فرصت را غنیمت شمردیم و یک بار دیگر حرم حضرت امام حسین علیهالسلام را زیارت کردیم و بعد از آن به حرم مطهر حضرت اباالفضل علیهالسلام مشرف شدیم، همین که وارد حرم مطهر شدیم، دیدم یکی از ایرانیان که به سرطان مبتلا بود در کنار ضریح میگوید: یااباالفضل! یا از خدا بخواه جان را بگیرد، یا شفای مرا بدهد.
بعد از اندک زمانی روی زمین افتاد و بیهوش شد. مردم به سرعت دور او را گرفتند، مأموران دولتی برای معاینهی او به حرم آمدند. آنها تشخیص دادند که مرده است. خدمتگزاران تابوت آوردند تا او را در قبرستان کربلا به خاک بسپارند. پس از مراسم غسل، حنوط و کفن او را بر دوش گرفتند تا به سوی قبرستان ببرند. یک مرتبه دیدند در میان تابوت نشسته و میگوید: من نمردهام، مرا کجا میبرید؟
مردم اطراف تابوت دچار ترس و وحشت شده و از اطراف آن پراکنده میشوند. بعد از آن از تابوت بیرون میآید و بیماری سرطان او به برکت توسل به قمر بنیهاشم علیهالسلام شفا یافته بود. (1).
1) اعجب القصص ص 106.