جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

دانشجوی پزشکی و شفا از نابینایی

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

شیخ محمد مجاهد از علمای کربلا است، تنها فرزندش «باسم» در بغداد دانشجوی پزشکی است که در رشته‏ی تشریح و کالبدشکافی مشغول تحصیل است، پدر برای موفقیت تنها فرزندش پول فراوانی هزینه کرده و زحمت کشیده است تا موفق گردد.

روزی باسم در کلاس درس تشریح حاضر می‏شود، استاد جسد انسانی را به کلاس می‏آورد تا طبق مرسوم همه‏ی دانشگاه‏ها چگونگی کالبدشکافی را به طور عملی به دانشجویان آموزش دهد. استاد از باسم می‏خواهد که کنار جسد حاضر شده و کالبدشکافی کند، وقتی چشم باسم بر جسد می‏افتد، از ترس چشمان خود را از دست می‏دهد.

مدتی به همین کیفیت می‏ماند، از پدرش می‏خواهد که او را به حرم حضرت اباالفضل علیه‏السلام ببرد تا شفای چشم خود را از آن حضرت بخواهد.

باسم به اتفاق پدرش به زیارت حضرت عباس علیه‏السلام مشرف می‏شود، وارد حرم باصفا می‏شود و با اعتقادی قلبی به عنایت آن بزرگوار، در مقابل ضریح حضرت عباس علیه‏السلام می‏ایستد و می‏گوید:

یا مولای! بحق عینک الشریفة التی اصیب بسهم الغدر یوم الطف الا ما رددت علی عینی.

ای مولای من! تو را به حق چشم شریفت که در روز طف تیر ستم خورد سوگند می‏دهم که چشمان مرا بازگردانی.

هنوز گفتارش تمام نشده بود که چشمانش بینا شد، و خداوند به برکت حضرت عباس علیه‏السلام به او عنایت فرمود. (1).


1) اعجب القصص.