جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

من دست در بدن ندارم

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

یکی از مؤمنین نقل می‏کرد:

در روز هفتم محرم سال 1980 میلادی بود، در شهر مقدس در بیت الحسین علیه‏السلام خدمت‏گزاران آستان مقدس حضرتش، مشغول انجام وظیفه بودند. یکی از خدمت‏گزاران برای تمیز کردن لامپ‏ها پا بر نردبان گذاشت و بالا رفت، هنوز به بلندی نرسیده بود که پایش لرزید و از فراز نردبان با سر به زمین افتاد.

ضربه‏ی مغزی دید و جهت معالجه به بیمارستان منتقل شد، پزشکان از معالجه‏ی او اظهار ناتوانی کردند. به همین جهت او را از بیمارستان مرخص نمودند.

امید بهبودیش از همه جا قطع شده بود. با توسل به ساحت قدسی حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام پرچمدار امام حسین علیه‏السلام کرامت آن بزرگوار مانند برق نمودار شد و بیماری لاعلاج مغزی به خوبی بهبود یافت.

او در عالم رؤیا حضرت اباالفضل علیه‏السلام را در کنار خود مشاهده می‏نماید و از او استمداد و کمک می‏طلبد، و اظهار می‏کند که نمی‏تواند برخیزد و راه برود و می‏خواهد حضرتش دست او را بگیرد.

قمر منیر بنی‏هاشم اباالفضل العباس علیه‏السلام می‏فرماید: برخیز! من دست در بدن ندارم که بخواهم دست تو را بگیرم.

بیمار دست به دامان آن بزرگوار می‏زند و بدون اراده برمی‏خیزد و سلامتی و تندرستی خود را به لطف آن بزرگوار بازمی‏یابد. (1).


1) اعجب القصص.