جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

دست‏های قلم شده

زمان مطالعه: 2 دقیقه

امروز به دلم افتاده که همه‏ی شما را کنار نهر علقمه ببرم. ای گرفتار! مریض دار! حاجت دار! مبتلا! درد دار! که گوشه و کنار این مجلس نشسته‏ای، خدا می‏خواهد

به برکات پسر علی علیه‏السلام امروز حوائجت را بخواهی. بگویم؟

راوی می‏گوید: بالای بلندی بودم، یک وقت دیدم گرد و غبار بلند شد دیگر عباس علیه‏السلام را ندیدم. یک وقت خیره خیره نگاه کردم، دیدم خون از دست‏هایش می‏ریزد و بند مشک را به دندان گرفته است.

– آقا! اباالفضل! این مردم دلشان می‏خواهد یک روز عصر در صحن حرمت بنشینند –

اگر انگشت لای در ماشین بماند، داد می‏زنی. آی بمیرم، دست‏هایش را قلم کردند. می‏فهمی دست قلم شده یعنی چه؟

آی خدا! بعد از آن که دست‏هایش را بریدند، بمیرم! یک تیر به چشمش زدند. (1).

محاصره‏اش کردند، تیربارانش کردند. ای خدا! دست ندارد تا تیر را بیرون بیاورد. نانجیبی جلو آمد، یک عمود آهنین به فرق اباالفضل علیه‏السلام زد. (2).

امروز می‏خواهم این مردها سینه بزنند. دست‏های اباالفضل علیه‏السلام را بریدند، ولی دست‏های شما سالم است. سینه بزن! اباالفضل! اباالفضل…

خدایا! آیا این دست‏ها را می‏خواهی ناامید کنی؟

مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری می‏گوید: می‏دانی چرا در میان شهدای کربلا فقط به اباالفضل علیه‏السلام باب الحوائج می‏گویند؟

برای این که تمام شهدای کربلا که لب تشنه بودند، غیر از اباالفضل علیه‏السلام هیچ کدام لب تشنه نشدند. هر کدام می‏خواستند از دنیا بروند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می‏آمد یک ظرف از آب کوثر می‏آورد، او می‏خورد و سیراب می‏شد. مگر پیامبر صلی الله علیه و آله برای اباالفضل علیه‏السلام آب نیاورد؟

چرا آب برایش آورد فرمود: عباسم بخور!

گفت: نمی‏خواهم آقا.

بشنو تا برایت بگویم تا اباالفضل علیه‏السلام را بشناسی.

صدا زد: عباسم! همه از دست من آب خوردند. آنهایی هم که بعد بیایند، آبشان خواهم داد. تو چرا آب نمی‏خوری؟

یک وقت صدا زد: آقا! مگر صدای العطش بچه‏ها را نمی‏شنوی؟

همه سینه بزنید اباالفضل، اباالفضل…

اللهم صل علی محمد و آل محمد بحق الحسین یا الله!


1) سوگنامه‏ی آل محمد علیهم‏السلام ص 308.

2) فضربه ملعون بعمود من حدید فقتله. (بحارالأنوار ج 45 ص 41(.