امیرمؤمنان علی علیهالسلام عابدترین اهل زمان خود بود، عامه و خاصه این روایت را نقل کردند که: ضرار بن ضمرة کنانی بر معاویه وارد شد، معاویه به او گفت: علی را برایم وصف نما.
گفت: مرا از این امر معاف کن یا امیرالمؤمنین (!!)
معاویه گفت: معافت نمیکنم.
گفت: بنابراین چارهای نیست، او بعید المدی – دوررس از مردم – بود، او شدید القوی بود، کلام فصل – و قاطع – میگفت، و حکم به عدل مینمود، علم از جوانب او فوران میکرد، و حکم به عدل مینمود، و حکمت از نواحی او آشکار بود، از دنیا و رونق آن بیزار، و به شب و تاریکی آن مأنوس.
او به – خدا سوگند! – بسیار اشک ریز، و بسیار در تفکر بود. کف دست خود را برمیگرداند – کنایه از حالت تفکر و حزن – و با خود گفتوگو میکرد، از لباس به کم آن، و از طعام به غلیظ و بدون خورشت آن بسنده میکرد.
به خدا سوگند! همانند یکی از ما بود، نزدیک ما میشد، هنگامی که پیش او میرفتیم و جواب ما را میداد، هر زمان که از او درخواست میکردیم، و با این که به ما نزدیک بود و مقرب نزد ما بود، از هیبتی که داشت با او سخن نمیگفتیم. اگر تبسم مینمود، هم چون لؤلؤ منظوم (به نظم درآورده شده) بود، اهل دین را تنظیم مینمود، و مساکین را دوست میداشت. افراد قوی در امر باطل خود به او طمع نداشتند، و افراد ضعیف از عدل او مأیوس نبودند.
خدا را شاهد میگیریم که در بعضی حالات او را دیدم، در حالی که شب پردههای تاریکی خود را افکنده بود، و شب ستارگان خود را غارت نموده، که به سوی محراب خود میرود، در حالی که محاسن خود را گرفته، و همچون مار گزیده به خود میپیچید، و همچون گریهی حزین، گریه مینمود، گویا الآن میشنوم که میگوید: یا ربنا یا ربنا! به سوی خدا تضرع مینمود، سپس به دنیا میگفت: به من طمع داری، به من مشتاق شدی؟ دور باد! دور باد! غیر از من را مغرور کن و گول بزن، هر آینه از تو سه مرتبه دور شدم – تو را سه طلاقه کردم – پس عمر و زمان تو کوتاه، و مجلس تو کوچک، و خطر و اهمیت تو کم است، آه! آه! از کمی توشه و دوری مسافت و وحشت راه.
پس اشکهای معاویه بر ریشش جاری شد، و نتوانست خود را نگهدارد، و با
آستین خود آنها را خشک مینمود، و مردم از گریه گلوگیر شدند.
معاویه گفت: آری، این چنین بود ابوالحسن رحمه الله. (1).
حضرت امام محمدباقر علیهالسلام بر پدر خود امام زینالعابدین علیهالسلام وارد شد. پس ناگاه او از عبادت به حدی رسیده بود که هیچ کس به آن نرسیده بود، هر آینه رنگ او از شب زندهداری زرد شده بود، و دو چشم او از گریه سرخ شده بود، و پیشانی او پینه بود، و بینی او از سجود ساییده شده بود، و دو ساق و قدم آن حضرت از ایستادن در نماز ورم کرده بود.
حضرت امام باقر علیهالسلام فرمود: وقتی پدر خود را چنین دیدم، نتوانستم جلوی گریه خود را بگیرم، و بر او گریه نمودم، و پدرم در حال تفکر بود که بعد از گذشت زمانی از وارد شدن من، به من التفات کرد و فرمود: پسرم! بعضی از آن نامههای مشتمل بر عبادت علی بن ابیطالب علیهماالسلام را به من بده.
من نامهها به حضرتش دادم، حضرت کمی از آن قرائت فرمود، و با بیتابی آنها را گذاشت، و فرمود: چه کسی بر عبادت علی بن ابیطالب علیهماالسلام قدرت دارد؟! (2).
1) حلیة الأولیاء ج 1 ص 84، ذخائر العقبی ص 100، شرح نهجالبلاغة ابنابیالحدید ج 18 ص 225، نظم درر السمطین ص 135.
2) مناقب آل أبیطالب ج 4 ص 194، الارشاد ج 2 ص 142، مکارم الأخلاق ص 318، الخرائج و الجرائح ج 2 ص 891.