جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پلیس گستاخ به غضب حضرت عباس گرفتار شد

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

حضرت آیت الله آقای حاج سید اسماعیل هاشمی نقل می‏کنند: در زمان حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره) دو تا پاسبان بودند که خیلی اذیت می‏کردند. روزی زنی با روسری از خانه بیرون می‏آید، یکی از این پلیس‏ها او را تعقیب می‏کند، هر چه او را قسم می‏دهد و حضرت ابوالفضل (علیه‏السلام) را شفیع قرار می‏دهد اثر نمی‏کند و توهین می‏کند که اگر از اباالفضل کاری ساخته بود نمی‏گذاشت دست‏های او…

بالاخره همان روز به حمام می‏رود دلش درد می‏گیرد. معالجات اثر نمی‏کند، و می‏میرد غسال گفته بود: دیدم مثل اینکه سیلی به صورتش خورده شده باشد، صورتش سیاه شده بود.

پلیس دیگر شقاوت بیشتری داشت، گاهی وارد خانه‏ها می‏شد و زنان را از

خانه بیرون می‏آورد و روسری از سر آنها برمی‏داشت، زنی او را به حضرت اباالفضل قسم می‏دهد که اذیت نکن، در جواب می‏گوید: اگر حضرت کاری بلد بود…

بالاخره زن ناراحت می‏شود و نفرین می‏کند: حضرت عباس جزایت بدهد.

همان شب، مأموریت پیدا می‏کند که برای کشیک بازار، می‏خواسته از سوراخ طاق بازار، نگاهی به بازار بکند، دستی بر پشت گردن او می‏خورد، از طاق بازار می‏افتد پایین و به درک می‏رود. روز بعد تمام بازار را چراغانی کردند برای این که حضرت اباالفضل او را به مکافات خود رساند.