حضرت آیت الله آقای حاج سید اسماعیل هاشمی نقل میکنند: در زمان حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره) دو تا پاسبان بودند که خیلی اذیت میکردند. روزی زنی با روسری از خانه بیرون میآید، یکی از این پلیسها او را تعقیب میکند، هر چه او را قسم میدهد و حضرت ابوالفضل (علیهالسلام) را شفیع قرار میدهد اثر نمیکند و توهین میکند که اگر از اباالفضل کاری ساخته بود نمیگذاشت دستهای او…
بالاخره همان روز به حمام میرود دلش درد میگیرد. معالجات اثر نمیکند، و میمیرد غسال گفته بود: دیدم مثل اینکه سیلی به صورتش خورده شده باشد، صورتش سیاه شده بود.
پلیس دیگر شقاوت بیشتری داشت، گاهی وارد خانهها میشد و زنان را از
خانه بیرون میآورد و روسری از سر آنها برمیداشت، زنی او را به حضرت اباالفضل قسم میدهد که اذیت نکن، در جواب میگوید: اگر حضرت کاری بلد بود…
بالاخره زن ناراحت میشود و نفرین میکند: حضرت عباس جزایت بدهد.
همان شب، مأموریت پیدا میکند که برای کشیک بازار، میخواسته از سوراخ طاق بازار، نگاهی به بازار بکند، دستی بر پشت گردن او میخورد، از طاق بازار میافتد پایین و به درک میرود. روز بعد تمام بازار را چراغانی کردند برای این که حضرت اباالفضل او را به مکافات خود رساند.