اینجانب محمدرضا حسینزاده فرزند ولی الله، که وطن آبا و اجدادیمان شهرستان سراب از استان آذربایجان شرقی است این کرامت را از زبان دامادمان شنیدهام که او نیز از مادر بزرگوارشان نقل میکند. (1).
در اوج ظلم و ستم شاهی پهلوی دوم، یکی از امنیههای سیاه دل در یکی از روستاهای سراب مشغول ظلم و ستم و خون دل خوراندن به مردم ستمدیده بود. در یکی از روزهای فصل پاییز دهه چهل، پیرزنی همراه با عروس جوان خود از یکی از روستاهای اطراف برای ادای نذر خود به روستای مذکور به قصد سراب خارج میشود.
آنان در دشتی به هم میرسند، وقتی که چشم امنیه به دو زن بیپناه در آن دشت خلوت میافتد با هجوم وسوسههای شیطانی راه را بر آنان میبندد و از اسب پیاده میشود و تقاضای عمل بیشرمانهای از نوعروس میکند. پیرزن در حالی که مانند بید به خود میلرزید اظهار میکند که او نزد من امانت است، پسرم که به سربازی رفته است او را به من سپرده است و شروع به عجز و التماس میکند، اما در آن سنگدل اثری نمیکند و آن امنیه ملعون و شرور هم چنان اصرار به اجرای نقشه پلید خود میکند پیرزن که خود را از همه جا بریده و قطع میبیند، دست به دامن پناه بیپناهان و غیرت الله میزند و با فریاد بلند میگوید: یا ابوالفضل ما را از دست این ملعون نجات بده.
در این اثنا در دوردستهای جاده، سواری دیده میشود که به سوی آنها روانه بوده است و لحظه به لحظه به آنان نزدیکتر میشده است. امنیه با دیدن او خود را جمع و جور میکند و سریع سوار اسب میشود و به تاخت خود را دور میکند.
پیرزن و نوعروس نیز که از مهلکه نجات یافته بودند؛ به روستای خود برمی
گردند. گفتنی است پیرزن از هول حادثه آن روز چند هفته بیمار میشود و در بستر میافتد و سرانجام دار فانی را وداع میگوید و امنیه مذکور هنگامی که در شهر سراب با اسب خود حرکت میکرده است اسب او با شنیدن صدای بوق اتومبیلی وحشت میکند و سوار خود را چنان به آسفالت خیابان میکوبد که مغزش پراکنده میشود.
ارادتمند خاندان عصمت و طهارت محمد رضا حسینزاده – از قرچک
1) در اینجا برای این که به سندیت کرامت فوق اشاره داشته باشم به این نکته اشاره میکنم که این حادثه در روستای هروان از توابع سراب اتفاق افتاده است که افراد سالخورده این روستا به یاد دارند چون از فرزندان و نوادگان و بستگان این امنیه رژیم ستم شاهی در قید حیاتند و در بین آنها افراد موضی وجود دارد اینجانب از ذکر نام او خودداری کردم که موجب هتک آبروی آنان نشود.