شخصی از اهل سنت که ارتشی بود و در عراق درجه سرهنگی هم داشت همه روزه میآمد حرم امام موسی کاظم (علیهالسلام)
به حضرت جسارت مینمود. روزی آمد شروع به جسارت کند از ضریح مطهر صدای هولناک و مهیبی به گوش رسید و آن شخص سنی صورتش سیاه میشود و میافتد به زمین، صورتش سیاه میشود و به درک واصل میشود. یکی از خدام حرم مطهر به حضرت عرض میکند: آقاجان، شما چرا تاوان گستاخی او را زودتر ندادید؟ شب بعد در عالم رویا میبیند حضرت به او میفرماید: من او را نزدم او را عمویم عباس زد. چون آقا امام حسین (علیهالسلام) جدم و عمویم حضرت عباس (علیهالسلام) به زیارت من آمده بودند. و این شخص در حضور آنان به ضریحم آب دهان انداخت و به عمهام دهن کجی نمود. در این وقت بود که من برای او احساس خطر کردم که عمویم عباس (علیهالسلام) او را به سزای عملش رساند. (1).
العبد علی پورفرشی
1) این کرامت در تاریخ 17 / 1 / 81 در حسینیه صنف لباس فروشان که او هم از کتاب نقل فرمودند داستان به صورت شعر ترکی بوده که به صورت نثر فارسی درآمده است.