روز دوازدهم ماه محرم الحرام 1424 قمری آقای رحیم رسولی اهل و ساکن قریه بایرام از توابع شهرستان اسکو از عنایات حضرت ابوالفضل نقل میکند:
تقریبا سالهای 76 یا 74 از شهرستان دزفول به ماشین، بار تره بار زده بودم و عازم تهران بودم. مسیر اهواز به خرمآباد را طی کردم در مسیر راه به گردنهای به نام تنگ فنی رسیدم، دیدم مردم زیادی نصف شب در آنجا جمع شده و آتش روشن نمودهاند و با هم حرف میزنند. من هم کامیون را متوقف کردم و پیش آنها رفتم ببینم چه حادثهای رخ داده است. دیدم در جاده یک شولت آمریکایی از جاده خارج شده و به طرف دره سقوط کرده است و دیدم به طور خارقالعادهای بالای یک سنگ متوقف شده است و مردم به صاحب اتومبیل دلداری میدهند. آن مرد گفت: من برای اتومبیل گریه نمیکنم و میخواهم شما هم بدانید: من ارمنی هستم و بچهای هم کنارش ایستاده بود، گفت: مردم بدانید این پسر من است در روی صندلی عقب ماشین خوابیده بود، هنگامی که خودرو از اختیارم خارج شد و خواست سقوط کند، او ناگهان از خواب پرید و با صدای بلند گفت: یا ابوالفضل! در این حال اتومبیل به طور معجزهآسا متوقف شد. من برای این گریه میکنم که چرا من تا به حال حضرت عباس (علیهالسلام) را نشناختهام در حالی که این بچه آن بزرگوار را میشناسد. سپس مردم او را از سقوط به جاده آوردند.