من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم و همه عمر افتخارم این بوده که نوکر اهلبیت علیهمالسلام هستم و نسل به نسل حدود چهل سال است که خانواده ما مراسم عزاداری و جشن اهلبیت را برقرار میکنیم. از این رو معجزات و کرامات به چشم خود دیدهام چه آنها که برای خودمان اتفاق افتاده است یا آنهایی که برای دیگران اتفاق افتاده.
در ایام محرم روضه داریم و علم حضرت ابوالفضل العباس (علیهالسلام) و گهواره حضرت علی اصغر و شبه علی اکبر (علیهماالسلام) هم در مراسم ما هست که مردم با توسل به اینها حدود 50 سال است که مراد میگیرند. مردم شهر در تمام فصول سال برای حاجت به علم حضرت عباس (علیهالسلام) پارچه میبندند و مراد میگیرند. اما امسال برای خانواده ما اتفاقی افتاد که نذر کردیم که اگر ابوالفضل (علیهالسلام) مراد ما را بدهد این کرامت را برای کتاب چهره درخشان قمر بنیهاشم (علیهالسلام) بنویسم.
در روز 7 / 1 / 83 آقای سید پندار توفیقی (برادر بنده) به همراه همسر و فرزند 5 ماههاش و مادر زن و خواهر زنش بعد از تعطیلات نوروزی عازم تهران شدند. اما ساعت 30 / 11 ظهر خبر تصادف آنها که در 40 کیلومتری سمیرم اتفاق افتاده بود به خانواده ما رسید. از این رو خانواده با ناراحتی دست به دعا برداشته و شروع به استغاثه و دعا کردیم. تمام فامیل هم به همراه خانواده ما دست به دعا برداشتند و با صدای بلند «یا ابوالفضل، یا عباس» میگفتند. تعدادی از اعضای خانواده به کمک آنها رفتند و آنها را به بیمارستان الزهرا رساندند. حال خانم و بچه
اش از همه بدتر بود چون تصادف خیلی شدید بود و (یا ابوالفضل) گفتن برادرم و بقیه سرنشینان آنها را از یک مرگ حتمی نجات داد. سید امیر علی کوچولو ما 9 روز در بیهوشی بود.
دکترها او را جواب کردند چون ضربه مغزی شده بود از طرف دیگر خانوادهام دست از دامان ابوالفضل برنداشتند شبه علی اصغر (علیهالسلام) را به مسجد بیت العباس به همراه کارت بیمه بچه برادرم و عکس او بردیم و گرو گذاشتیم. 7 گوسفند قربانی کردیم تمام این مدت مادرم علم حضرت عباس (علیهالسلام) و گهواره حضرت علی اصغر (علیهالسلام) را زمین نگذاشت هر روز با پای برهنه به بیت العباس (علیهالسلام) میرفتند و دعا میکردند. ابوالفضل را به جان امام حسین و به جان طفل 6 ماهه امام حسین (علیهالسلام) قسم میدادیم. که دستهای کوچک علی اصغر را به سر کوچک امیر علی بکشد از طرف دیگر برای برادرم و زنش مرتب توسل به ابوالفضل داشتند. علی اصغر را واسطه میکردند برای نجات کودک 5 ماههشان تا اینکه زن برادرم شب خواب میبیند که گهواره علی اصغر (علیهالسلام) پیش تخت فرزند بیمارش در بیمارستان است و برای فرزندش دعا میکند و گریه میکند و علی اصغر (علیهالسلام) با چشمانی قشنگ و درشت به او نگاه میکند.
وقتی از خواب بیدار شد گفت: بچهام شفا گرفته. همان روز از بیمارستان به آنها تلفن زدند که حال بچه رو به بهبود است همه خانواده دعا میکردند و میگفتند: ای ابوالفضل تو دکتر امیر علی باش معجزه کن که دکترهای بیمارستان الزهرا متعجب شوند. نذر کردیم که انشا الله امیر علی به همراه خانوادهاش به پابوس آقا ابوالفضل (علیهالسلام) بروند ما در همه دعاهایمان ابوالفضل (علیه
السلام) را به جان علی اصغر طفل 6 ماهه برای نجات امیر علی قسم میدادیم که به لطف خداوند دعاها مستجاب شد و امیر علی به هوش آمد. و بعد از 24 ساعت مرخص شدند و او را به پابوس امام رضا (علیهالسلام) بردند چون خانواده پدر بزرگش از طرف مادر ساکن مشهد مقدس هستند.
ما قبل از این که برای امیر عباس شناسنامه بگیریم ابتدا او را در بیت العباس گچساران بیمه کردیم و افتخار نوکری آقا ابوالفضل العباس (علیهالسلام) را دارد و همه شهر گچساران میگویند امیر علی آزاد کرده آقا ابوالفضل (علیهالسلام) است. ناگفته نماند تمامی سرنشینان دیگر هم به لطف حضرت ابوالفضل (علیهالسلام) از مرگ نجات پیدا کردند.
سید محمد تقی توفیقی. گچساران.