جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

فقط روضه ابوالفضل

زمان مطالعه: 2 دقیقه

حضرت حجةالاسلام و المسلمین حاج آقای نمازی از قول حاج‏

آقا مولانا از مداحین با اخلاص اصفهان نقل فرمودند: هر سال ایام عاشورا برای تبلیغ به آبادان می‏رفتیم. یک سال یک آقا سیدی که ظاهرا اهل گلپایگان یا از شهر دیگری بود، با ما همراه شد، تا اینکه دهه محرم و وقت رفتن گردید، دیدم خیلی ناراحت است.

رفتم جلو و گفتم: آقا سید چرا ناراحتی؟ گفت: حقیقتش ما ایام محرم توی شهرمان روضه‏خوانی داشتیم. ولی امورات ما نمی‏گذشت. امسال خانواده به ما پیشنهاد دادند که به خوزستان بیاییم تا شاید بتوانیم از طریق تبلیغ در شهرستان دیگر وضعمان را تغییر دهیم. اینجا هم چیزی برایمان نداشت و دست خالی دارم برمی‏گردم و نمی‏دانم جواب زن و بچه‏ام را چه بدهم. آقایی که مسئول کار ما بود گفت: بلیط برایتان می‏گیرم و یک مقدار هم پول دادند، اما این جواب کار را نمی‏داد. آقا سید ناراحت و سر در گریبان بود، که یک وقت یک سید عربی آمد و به او گفت: آیا روضه می‏خوانی؟ گفت: بله ولی بلیط برگشت دارم. گفت بلیط را عوض می‏کنیم، گفت: دست شما درد نکند در این هنگام سید عرب دست او را گرفت و زود برد. بقیه داستان را از زبان خود ایشان نقل می‏کنم:

مرا از این طرف شط به آن طرف شط برد، و از روی پل کوچکی عبور کردیم. به نخلستان رسیدیم، مرا وارد یک حسینیه بزرگی کردند که جمع زیادی در آنجا آمده بودند. و همه افراد آنجا سید بودند و به من گفتند: فقط روضه اباالفضل (علیه‏السلام) بخوان، من هم صبح و ظهر و شب برای آنها روضه حضرت ابوالفضل (علیه‏السلام) می‏خواندم. تا اینکه دهه تمام شد. وقتی که می‏خواستم بیایم جعبه‏ای به یک بسته پارچه برایم آوردند و بعد گفتند: این نذر آقا

اباالفضل (علیه‏السلام) است و کلیدش را هم به من دادند. من با خود گفتم: اینجا همین دفعه بود، دیگه اینجا را پیدا نمی‏کنم اما به من گفتند: این دو تا بقچه را هم ببر برای دو تا دخترهایت که خانمت گفته بود: برای دخترهایمان چیز می‏خواهیم.

بعد که به منزل آمدم. خانمم به من گفت: همان آقایی که بقچه‏ها و پول‏ها را به تو داد به من گفته بود: مردت را این طرف و آن طرف نفرست ما خودمان کارتان را سر و سامان می‏دهیم. هم اکنون این آقا وضع زندگی‏شان عالی است. (1).


1) کرامات العباسیه، ص 62.