زمان مطالعه: < 1 دقیقه
در شب عملیات خیبر در حال حرکت بودیم که یکباره دوشکاهای دشمن شروع به تیراندازی مستقیم به سوی ما کردند. فرمانده عملیات، دستور داد و بیدرنگ همه بر زمین افتادیم. آتش دشمن که فرو نشست به پیشروی ادامه دادیم. صبح که به عقب باز میگشتیم با پیکر غرقه به خون ابوالفضل شفیعی مواجه شدیم.
صحنه دردناکی بود، دو دستش قطع و جاهای مختلف بدنش نیز مورد اصابت تیر و ترکش واقع شده بود. در حالی که بغضی تلخ، در گلوی ما را میفشرد و اشکی گرم بر چهره ما میدوید، گردش حلقه زدیم، یکی از بچهها از جیب شهید شفیعی کاغذی را بیرون کشید و شروع به خواندن کرد.
وصیت نامهاش بود. در ابتدایش نوشته بود: «خدایا، همانگونه که اسمم را ابوالفضل گذاشتهاند، دوست دارم مثل حضرت ابوالفضل بمیرم…» (1).
1) ما آن شقایقیم، تقی متقی، مرکز فرهنگی سپاه، 1375، ص 125.