جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

گذرگاه‏

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

شخصی برای اینجانب نقل کرد: که گذرگاه ابوالفضل (علیه‏السلام) قناتغستان خادمی داشت به نام ماشاالله که بنده خودم ایشان را دیده بودم و تا چند سال پیش زنده بودند. یک روز جوانی از اهالی روستا به نام حسین به گذرگاه می‏آید و این پیرمرد را اذیت می‏کند و چند ناسزا رد و بدل می‏شود. آن جوان به خادم می‏گوید: تو پول‏هایی را که مردم در صندوق گذرگاه می‏ریزند برای خودت برمی‏داری. آن خادم ناراحت می‏شود و دلش می‏شکند؛ و می‏گوید: یا ابوالفضل یا باید آن جوان مجازات شود یا من دیگر پایم را داخل گذرگاه نمی‏گذارم. و با دلی رنجور به خانه می‏رود و آن جوان هم به خانه می‏رود.

شب که می‏خوابد حدود ساعت سه بعد از نیمه شب با درد و سوزش گوش از خواب بیدار می‏شود و می‏بیند گوش او بدون هیچ علتی در حال خونریزی کردن است. خانواده آن جوان بیدار می‏شوند و هر کار می‏کنند خون بند نمی‏آید. یاد نفرین خادم گذرگاه می‏افتد همان موقع یعنی ساعت سه به در خانه خادم می‏روند و از او عذرخواهی می‏کنند و می‏گویند نفرین خود را پس بگیرد. خادم هم رو به گذرگاه می‏کند و می‏گوید: یا ابوالفضل (علیه‏السلام) او را ببخش، او جوان بوده.

بعد از آن به برکت آقا قمر بنی‏هاشم ابوالفضل العباس (علیه‏السلام) آن جوان شفا می‏یابد.