جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

چرا نمی‏روی عزای ما را برپا کنی؟

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

مرحوم مشهدی محمد (کبابی) فرزند مرحوم حجةالاسلام جناب آقای حاج شیخ حیدر سیفی ایشان در مراسم تعزیه نقش داشتند و معروف در شهر عباسیه و شوشتر بودند. در یکی از سال‏ها صدایش طوری گرفت که ما در چند قدمی، صدایش را نمی‏شنیدیم. از شوشتر چند نفری آمدند تا ایشان را برای مراسم تعزیه دعوت کنند.

مرحوم مشهدی محمد گفت: امسال نمی‏توانم در جلسه شما شرکت کنم، چون صدا ندارم آنها گفتند: اشکالی ندارد و شما نقش‏آفرینی کنید صدا لازم نیست.

مرحوم پدرم گفت: مگر شمر بدون صدا ممکن است، شمر باید صدا داشته باشد تا بتواند از چشم مردم اشک بگیرد. شب با همان حال به خواب رفت. خودش برایمان تعریف کرد: در عالم رویا مولا و آقایم حضرت قمر بنی‏هاشم (علیه‏

السلام) را دیدم، گفت: چرا نمی‏روی عزای ما را بر پا کنی؟ گفتم: آقا و مولایم، صدا ندارم، گفت: از این فنجان قهوه مقداری از فنجان قهوه که در دست مبارکشان بود خوردم و دست مبارکش را به روی سینه‏ام گذاشت، صبح که برای خواب از خواب بیدار شدم گفتم: خدیجه برخیز برای نماز. خدیجه همسر ایشان است. که زنی پاکدامن حافظ و معلم قرآن بود که خدایش ایشان را رحمت کند.

مادرم گفت: تعجب کردم که دیشب او اصلا صدایش در نمی‏آمد حال با چه صدائی مرا بیدار کرد. گفت: خدیجه آقایم مرا شفا داد و خدیجه می‏داند تا زمانی که زنده بود درد سینه و صدایش گرفته نشد.