جناب آقای حاج جواد کاشی فرزند مرحوم عبدالزهرا که از خیران اهل نجف اشرف که فعلا ساکن قم هستند و افتخار رانندگی حضرت آیةالله العظمی حاج سید محمد حسینی شاهرودی (دام ظله العالی) را دارند. در نامهای دو کرامت به دفتر انتشارات مکتب الحسین (علیهالسلام) نوشتهاند:
کرامت اول:
بیست الی سی نفر جوان بودیم و در طول سال به طور افتخاری در حرم ائمه اطهار (علیهمالسلام) کار میکردیم. دو نفر از این عده به عنوان سرپرست: یکی به نام حاج احمد ابونواعیر و دومی به نام حاج قنبر صافکار کار میکردیم. روزی حاج احمد گفت: دیوارهای ساعت حرم مطهر حضرت مرمت بشود. ما دیوارهای ساعت را خراب کردیم؛ و یکی از این چند نفر زبانش لال بود پیش از همه به طرف ساعت رفت و آن بعد از اذان صبح بود. او بعد از چند لحظه برگشت و فریاد میزد و به طرف ساعت اشاره میکرد. ما دویدیم به طرف ساعت ببینیم چه شده است؟! وقتی به آن نزدیک رسیدیم دیدیم حیوانی عظیمالجثه با سر خیلی بزرگ و چشمان بزرگ آن جا است. حاج احمد ما را قسم داد که به طرف آن حیوان نگاه نکنیم. حاج احمد به طرف آن حیوان رفت و او را قسم داد به حضرت قمر بنیهاشم اباالفضل العباس (علیهالسلام) و به آن حیوان گفت: ما میخواهیم این جا کار بکنیم و آن حیوان به حاج احمد یک چشمک زد و از مسیر برگشت و یک دفعه از چشم ما ناپدید شد و اثری از آن حیوان ندیدیم و نفهمیدیم کجا رفت.
کرامت دوم:
همچنین آقای کاشی مینویسد:
ماشین ده تن وارد صحن شریف اباالفضل العباس (علیهالسلام) شد، و در باربند ماشین تیرآهنی به طول 3 متر و عرض آن 60 سانت بود و دو نفر تیرآهن را با جرثقیل به بالای پشتبام کشیدند. تیرآهن تا به پشتبام رسید آن دو نفر که متصدی امر بودند و زورشان نرسید و تیرآهن برگشت به زمین؛ ولی حاج قنبر آن جا بود و داد زد «یا ابوفاضل ألزمه» یا ابوالفضل بگیر آن تیرآهن را.
دیدم که آن تیرآهن آرام آرام به زمین نشست و هیچ آسیبی به کسی نرساند. این بود کرامت حضرت قمر بنیهاشم ابوالفضل العباس (علیهالسلام(.