جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حیوان عظیم‏الجثه، تسلیم قمر بنی‏هاشم

زمان مطالعه: 2 دقیقه

جناب آقای حاج جواد کاشی فرزند مرحوم عبدالزهرا که از خیران اهل نجف اشرف که فعلا ساکن قم هستند و افتخار رانندگی حضرت آیةالله العظمی حاج سید محمد حسینی شاهرودی (دام ظله العالی) را دارند. در نامه‏ای دو کرامت به دفتر انتشارات مکتب الحسین (علیه‏السلام) نوشته‏اند:

کرامت اول:

بیست الی سی نفر جوان بودیم و در طول سال به طور افتخاری در حرم ائمه اطهار (علیهم‏السلام) کار می‏کردیم. دو نفر از این عده به عنوان سرپرست: یکی به نام حاج احمد ابونواعیر و دومی به نام حاج قنبر صاف‏کار کار می‏کردیم. روزی حاج احمد گفت: دیوارهای ساعت حرم مطهر حضرت مرمت بشود. ما دیوارهای ساعت را خراب کردیم؛ و یکی از این چند نفر زبانش لال بود پیش از همه به طرف ساعت رفت و آن بعد از اذان صبح بود. او بعد از چند لحظه برگشت و فریاد می‏زد و به طرف ساعت اشاره می‏کرد. ما دویدیم به طرف ساعت ببینیم چه شده است؟! وقتی به آن نزدیک رسیدیم دیدیم حیوانی عظیم‏الجثه با سر خیلی بزرگ و چشمان بزرگ آن جا است. حاج احمد ما را قسم داد که به طرف آن حیوان نگاه نکنیم. حاج احمد به طرف آن حیوان رفت و او را قسم داد به حضرت قمر بنی‏هاشم اباالفضل العباس (علیه‏السلام) و به آن حیوان گفت: ما می‏خواهیم این جا کار بکنیم و آن حیوان به حاج احمد یک چشمک زد و از مسیر برگشت و یک دفعه از چشم ما ناپدید شد و اثری از آن حیوان ندیدیم و نفهمیدیم کجا رفت.

کرامت دوم:

همچنین آقای کاشی می‏نویسد:

ماشین ده تن وارد صحن شریف اباالفضل العباس (علیه‏السلام) شد، و در باربند ماشین تیرآهنی به طول 3 متر و عرض آن 60 سانت بود و دو نفر تیرآهن را با جرثقیل به بالای پشت‏بام کشیدند. تیرآهن تا به پشت‏بام رسید آن دو نفر که متصدی امر بودند و زورشان نرسید و تیرآهن برگشت به زمین؛ ولی حاج قنبر آن جا بود و داد زد «یا ابوفاضل ألزمه» یا ابوالفضل بگیر آن تیرآهن را.

دیدم که آن تیرآهن آرام آرام به زمین نشست و هیچ آسیبی به کسی نرساند. این بود کرامت حضرت قمر بنی‏هاشم ابوالفضل العباس (علیه‏السلام(.