جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ذکر یا ابوالفضل مرا در جبهه نجات داد

زمان مطالعه: 2 دقیقه

عملیات والفجر 4 بود در منطقه پنجوین عراق که جنگلی بود. گردان‏ها بر تپه‏هایی که به نام نامی پنج تن آل عبا نامگذاری شده بود، مستقر شده، پدافند کردند. آتش دشمن از هوا و زمین بسیار سنگین بود، حتی نماز صبح را نشسته به چکمه تیمم خواندیم.

بنده علاوه بر این که طلبگی و تبلیغ را انجام می‏دادم امدادگر نیز بودم و مجروحان را پانسمان می‏کردم. وقتی آفتاب بالا آمد تیر و ترکش مثل باران می‏بارید. به دلایلی قرار شد عقب‏نشینی کنیم. در شب عملیات هر کسی ذکری و وردی داشت، یکی سوره واقعه می‏خواند، دیگری یس، یکی آیه‏ی الکرسی، یکی انا جعلنا، یکی می‏گفت: یا حسین، با ابوالفضل منطقه جنگی بود و دارای تپه‏هایی با فراز و نشیب زیاد. دشمن آن قدر نزدیک شده و محاصره را تنگ کرده بود که آنها پایین تپه‏ها و ما بالای تپه‏ها که اگر کسی از بالای تپه سر می‏خورد چون یکپارچه شن و ماسه بود و می‏رفت تا پایین و دشمن او را به راحتی دستگیر و اسیر می‏کرد. من به جهت این که کسی اسیر دشمن نشود بلند فریاد می‏زدم: بچه‏ها در عقب‏نشینی کسی جا نماند که یکدفعه پایم سر خورد وشن و ماسه مرا می‏

برد پایین. با خود می‏گفتم: «الآن اسیر دشمن می‏شود«

همین‏طور که به طرف پایین می‏رفتم به بوته کوچکی برخوردم، به حکم الغریق یتشبث بکل حشیش (غریق شونده ممکن است برای نجات به هر علفی هم چنگ بزند.) چنگ زدن من هم به آن بوته به ظاهر خنده‏دار بود ولی این چنگ زدن با ذکر «یا ابوالفضل» همراه شد. ناخودآگاه فریاد زدم «یا ابوالفضل» کأنه آن بوته ستونی استوار شد. یکی دو قدمی، خود را به بالا کشیدم و دست را رساندم به ریشه درختی که از شن و ماسه بیرون زده بود تا نجات یافتم. این جریان را در خانه نقل کرده بودم. هر گاه برای رفع مشکلات به پدرم می‏گفتم برایم دعا کن می‏گفت: نگران نباش، همان کسی که تو را در جبهه نجات داد حالا هم عنایت می‏کند. آری رشته محبت ابوالفضل العباس (علیه‏السلام) و مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) حبل متینی است که در دنیا و آخرت باعث نجات متمسکان به آن می‏باشد.