جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بی‏اعتنایی به عاشورای حسینی‏

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

اینجانب (حاج سید علی فاظلی مدرس(، در ماه مبارک رمضان سال 1352 شمسی به عنوان مبلغ در منطقه مغار از توابع اردستان ادای وظیفه می‏کردم. متدینین آن جا نقل می‏کردند: حدود هشتاد سال قبل، سه نفر جوان تحصیل کرده آمریکا که عقیده‏شان فاسد شده بود، در روز عاشورا داخل اطاق بسته‏ای، شراب می‏نوشیدند. در آن حال تمام جمعیت آبادی مشغول عزاداری و سینه‏زنی بودند و ذکر

یا حسین و یا اباالفضل بر لب داشته‏اند. جوان‏های بی‏حیا، احترام عاشورای حسینی را زیر پا گذارده و به باده گساری خود ادامه می‏دهند؛ اما یک دفعه با کرامت علمدار کربلا مورد غضب الهی قرار می‏گیرند. به این ترتیب که مردم از داخل اطاق این صداها را می‏شنوند: آخ سوختم آه سوختم…

از آن جا که در از سمت داخل قفل بود، مردم در را از جا می‏کنند و وارد اتاق می‏شوند؛ با شگفتی می‏بینند اتاق خالی است. دوباره صدای سوختم، سوختم، از عمق زمین شنیده می‏شود. زمین را حفر می‏کنند اما این بار همان صدا را از بیرون اتاق می‏شنوند. باز موضع صدا را قدری حفر می‏کنند؛ ولی صدا از چند متری موضع اول شنیده می‏شود. از اثر این صداها مردم روستا متواری می‏شوند، و روستا را ترک می‏گویند و به روستاهای هم‏جوار پناه می‏برند. تا چهل روز، شب و روز صدای «سوختم سوختم» به گوش هر شنونده‏ای می‏رسیده است. مردم آبادی که از این وضع به تنگ آمده بودند همگی به قمر بنی‏هاشم (علیه‏السلام) متوسل می‏شوند؛ چندین گاو و گوسفند به نذر حضرت ابوالفضل (علیه‏السلام) ذبح می‏کنند. علما و مؤمنان را از چندین روستا دعوت می‏کنند و با قلوب شکسته، دست به یک توسل محکمی به دامان ماه بنی‏هاشم (علیه‏السلام) می‏زنند تا اینکه صداها خاموش می‏شوند.