جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

همسرم گفت: یا ابوالفضل! و ماشین میخکوب شد

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

جناب آقای سید رضا سیدرضایی گفتند:

22. یک نفر ارمنی به نام لاهوتی در تهران بود که سه عدد ماشین لیلانداف داشت و جلوی هر کدام از ماشین‏ها نوشته بود: شرکت با اباالفضل العباس علیه‏السلام. در یکی از مسافرت‏ها من با او هم‏سرویس بودم.

پرسیدم: علت چیست که شما خود را در این ماشین‏ها با حضرت قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام شرکت کرده‏اید؟

گفت: من در سال 1319 شمسی با ماشین کرام که تازه به ایران آمده بود، عازم زاهدان بودم و زن و بچه را نیز برای تفریح با خود به آن شهر می‏بردم. در گردنه‏ای، ترمز ماشین بریده شد و به دنبال آن در سر یک پیچ، کنترل ماشین از دستم بیرون رفت. من فرمان را خیلی سریع برگرداندم. ماشین در شرف سقوط بود، یک دفعه همسرم گفت: یا ابوالفضل! و ماشین میخکوب شد!

پس از آنکه از مرگ نجات پیدا کردیم، به زنم گفتم: این، اسم چه کسی بود که شما صدا زدید؟

گفت: وقتی که ما در تهران بودیم، یک روز در خانه‏ی اجاره‏ای مشغول لباس شستن بودم که بچه‏ی صاحبخانه در حوض افتاد. زن صاحبخانه، که مادر بچه باشد، گفت: یا ابوالفضل! من این اسم را نخستین بار از او شنیدم، و دیگر چیزی نمی‏دانم.

زمانی که من این حرف را شنیدم، تکان خوردم و چندی بعد که عبورم به مشهد مقدس افتاد نزد یکی از علمای مشهد – گویا آیت‏الله سبزواری بود – رفته و به دست مبارک ایشان مسلمان شدم. سپس مرا به بیمارستان امام رضا علیه‏السلام فرستادند و در آنجا ختنه کردند.

از آن زمان ماشین‏ها را با حضرت ابوالفضل علیه‏السلام شریک کرده‏ام و خود من هم، با وجود اینکه هنوز ارامنه به همان نام اول صدایم می‏زنند، مسلمانم و این سیاست کار ما است.