جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شراکت با حضرت اباالفضل

زمان مطالعه: 2 دقیقه

1. پدرم، از جناب دکتر رجبعلی مظلومی (استاد دانشگاه و نویسنده‏ی خوش قلم و دل آگاه معاصر) نقل کرد که وی می‏گفت:

سالها پیش از این، در دوران رژیم سابق، در مسیر نیشابور، در یکی از قهوه‏خانه‏های جاده‏ی شاهرود با تنی چند از یاران همسفر نشسته بودیم تا ساعتی از رنج راه بیاساییم و آنگاه به حرکت ادامه دهیم… که ناگهان حادثه‏ای جانگداز، همه‏ی ما و حاضرین از اهل محل را به کنار رودخانه کشانید. ماجرا از این قرار بود که: در نزدیکی‏های قهوه‏خانه، یک کامیون باری که کنترل آن از دست راننده‏اش خارج شده بود از مسیر منحرف شد و در حالی که برخورد آن با صخره‏های دره صداهای مهیبی تولید می‏کرد، به اعماق رودخانه رفت و… جز مشتی آهن پاره از آن باقی نماند.

پیدا است که خود ماشین، چندان مهم نبود و اگر راننده سالم می‏ماند، همه چیز – با تلاش و کوشش مجدد – قابل جبران بود؛ اما با چنین سقوط و تصادف هولناکی، مسلم می‏نمود که راننده نیز در میان آهن پاره‏ها تکه تکه شده و به قول معروف: «تکه بزرگه‏اش، گوش او است«!

باری، ما، دریغا گویان، بر حال زار راننده‏ی کامیون افسوس می‏خوردیم و در اندیشه بودیم که چگونه جنازه‏ی قطعه قطعه شده‏ی او را از عمق دره و از میان آهن پاره‏ها به سطح جاده بالا آوریم که، ناگهان، چشممان به راننده‏ی کامیون افتاد که صحیح و سالم بالا می‏آید: آری، اشتباه نکرده بودیم، او خود راننده بود!

راننده‏ی کامیون، که به زودی معلوم شد یک فرد ارمنی است، در برابر چشمان از حدقه درآمده‏ی ما وارد قهوه‏خانه شد و ما بر گردش حلقه زدیم. بر آن بودیم که جزئیات

ماجرا را از او سؤال کنیم، که برخلاف انتظار، راننده‏ی ارمنی، پیش از آنکه نفسی تازه کند دست در جیب کرده و یک دسته بزرگ اسکناس بیرون آورد و در حالی که روی میز می‏گذاشت خطاب به ما چنین گفت:

– در این سقوط مهلک، که شاهد بودید، حضرت عباس علیه‏السلام شما مسلمان‏ها مرا نجات داد. من یک فرد ارمنیم، اما با او حسابی دارم و این بار نیز، زمانی که ماشین در عمق دره سقوط کرد، برای نجات خویش دست توسل به دامن او زدم و نام مبارک او را به زبان آوردم، و او جان مرا نجات داد. من در این محل کسی را نمی‏شناسم و با محیط آشنا نیستم، شما این پول را بگیرید و به مسجد یا هیئت محل بدهید که به حساب و عنوان حضرت عباس علیه‏السلام و در راه وی خرج کنند…!