جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

چشم‏های آن جوان شفا یافت

زمان مطالعه: 2 دقیقه

خطیب توانا، جناب حجةالاسلام والمسلمین آقای سید جاسم طویریجی نقل کردند:

عشیره‏ای در عراق وجود دارد که به نام «آل یسار» معروف است. یک روز دختری از آنها در کنار رودخانه چند گاو را می‏چرانده است. هوا گرم و در حدود ظهر بوده است. چون مسیر خلوت بوده و کسی از آنجا رد نمی‏شده است، دختر عبایه‏اش (چادر عربی) را کناری می‏گذارد و با پیراهن و غیره داخل آب می‏رود. ولی یکدفعه متوجه می‏شود که جوانی از آنجا عبور می‏کند. دختر خودش را پشت درختی پنهان می‏کند تا جوان رد شود و سپس به آب تنی می‏پردازد. زمانی که از آب بیرون می‏آید، می‏بیند عبایه‏اش نیست، به منزل رفته و ماجرا را برای پدر و مادرش تعریف می‏کند و می‏گوید: احتمال دارد عبایه را آن جوان برداشته باشد، چون به غیر از او کسی از آن حوالی عبور نکرد. ممکن است از روی دشمنی عبایه را برداشته باشد.

پدر و مادر دختر به سراغ جوان رفته، قضیه را به او ابلاغ کردند و مادر دختر هم نذر کرد که اگر پاکی ساحت دخترش ثابت شد، گاوی را قربانی کند و در راه حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام احسان نماید.

جوان در حرم حضرت عباس علیه‏السلام قسم خورد که من خبر ندارم. به مجرد قسم از

دو چشم نابینا شد و مردم هم ریختند و او را کتک زیادی زدند.

جوان گفته بود: «من از عبایه خبری ندارم» و ظاهرا حق با او بود. بنابراین، پیدا است که حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام در این جریان کاری دارد. باری، مادر دختر ادای نذر کرد و گاو را سر برید و عبایه از شکم گاو نر بیرون آمد. سپس بلافاصله و بدون معطلی چشم‏های آن جوان نیز بینایی خود را بازیافت و بدین گونه، کرامتی بارز از قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام ظاهر گردید. (1).


1) این داستان به وسیله‏ی حجةالاسلام والمسلمین آقای سید حسین تبریزی فرزند فقیه بزرگوار مرحوم آیةالله سید هادی تبریزی «قدس سره» به دفتر انتشارات مکتب الحسین علیه‏السلام رسیده است.