جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

من از شما فرزند ناقص نخواسته‏ام

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

جناب مستطاب واعظ جلیل‏القدر آقای حاج سید علی مدرسی یزدی در یادداشتی که به دفتر مکتب الحسین علیه‏السلام ارسال داشته‏اند، چنین مرقوم نموده‏اند:

سال 1342 شمسی بود که موفق به زیارت حضرت سیدالشهدا و برادر بزرگوارش، حضرت قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام، شدم.

روزی پس از زیارت حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام به یکی از خدام حرم آن حضرت گفتم: یک کرامت را که به چشم خود دیده‏ای برایم تعریف کن. خادم گفت:

روزی یکی از شیوخ عرب را دیدم که سواره وارد صحن شد. وی که بچه‏ای را در بغل داشت، وقتی به ایوان حضرت رسید، آن بچه را به طرف قبر مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام پرتاب کرده و خطاب به آقا عرض کرد: من بچه‏ی ناقص از شما نخواسته‏ام! من نگاهم به بچه افتاد، دیدم از پا علیل است ولی پس از مدتی سالم به طرف پدر برگشت! از آن پدر پرسیدم قضیه چه بوده است؟!

گفت: من فرزند نداشتم. متوسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام شدم تا از خدا بخواهد که خدا فرزندی به ما عنایت فرماید. در نتیجه، خدا این پسر را به ما مرحمت کرد. ولی پسر معلول به دنیا آمده بود و همسرم آن را از من پنهان می‏داشت تا من به نقص عضو وی پی نبرم. تا اینکه بالآخره روزی چشمم به پای فرزندم افتاد و فهمیدم معلول است. علت آن را پرسیدم. همسرم گفت: از روز تولد به همین نحو بوده است ولی من وقتی که او را قنداق می‏کردم از شما پنهان می‏داشتم، تا امروز این راز فاش شد. من هم بچه را از همسرم گرفته و به حرم مطهر قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام آوردم و عرض کردم: آقا جان، من از شما فرزند ناقص نخواستم و او را پرت کردم به طرف حرم، و اکنون شما دیدید که حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام پسرم را شفا داد.