جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نگاهی به شجاعت و جنگاوری قمر بنی‏هاشم در روز عاشورا

زمان مطالعه: 2 دقیقه

در جنگ تن به تن روز عاشورا حضرت عباس علیه‏السلام 250 دلاور را به هلاکت رسانید به گونه‏ای که دشمن انگشت حیرت به دهان گرفت و گفت:

که یارب چه زور چه بازوست این‏

مگر با قدر هم ترازوست این‏

برای دفعه بعد که همگی اصحاب و بنی‏هاشم شهید گشتند و کسی باقی نماند و صدای العطش کودکان در حرمسرا بلند بود، غیرت و حمیت آن شهسوار به جوش آمد و برای آوردن آب اجازه‏ی میدان خواست.

مارد بن صدیق، از جمله شجاعان لشگر عمر سعد بود، مردی قوی هیکل نظیر مرحب خیبری و عمرو بن عبدود، و بسیار رشید و دارای قامتی بلند و بدنی قوی و هیبتی موحش و تنومند از شجاعان نامی عرب، در حالی که زره محکمی به تن داشت و نیزه‏ی بلند بر دست و خود مخروطی بر سر و بر اسبی قوی هیکل سوار بود، به میدان آمد و فریاد زد ای جوان شمشیرت را بینداز و بدان کسی که به سوی تو آمده قلبی پر عطوفت دارد و با مهربانی دلش به حال جوانی تو می‏سوزد که با این سیما و منظر به دست وی کشته شود و به علاوه ننگ دارم که با این عظمت جثه و شجاعت، جوانی را بکشم؟ بهتر است موعظه‏ی مرا بپذیری و ترک مخاصمه کنی، و او را با ابیاتی چند موعظه کرد.

حضرت اباالفضل علیه‏السلام در جوابش فرمود: ای دشمن خدا بیانات شیوای تو را شنیدم، لکن آنها مانند بذریست که در زمین شوره‏زار یا زمین سخت بپاشند، خیلی دور است که عباس خود را به تو تسلیم نماید تا از طوفان بلا نجاتش بخشی، و اما از حذاقت من سخن راندی، این نسبت میراثی است که از خاندان نبوت به ما رسیده و ما فدائی دین هستیم و به شهادت افتخار می‏کنیم و در مصائب صابر و بر سختی‏ها شاکریم و در تمام امور بر خدا توکل داریم؛ و اما تو ای مارد از فضایل محرومی و خصال اسلامی در تو نیست، نسبت من به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‏رسد، من شاخه‏ای از شجره‏ی طیبه نبوت هستم

و آن که از این شجره باشد مؤید من عندالله بوده و هیچ وقت تحت قیود و بندگی ابناء زمان واقع نخواهد شد. در بین این گفت و شنودها اباالفضل علیه‏السلام خود را مهیا کرد و از جا جست و سر نیزه‏ی مارد را گرفت و از دست او درآورد و با نیزه‏ی خودش بر سینه‏ی او زد و از اسب به زمین انداخت، لشگریان مبهوت شدند و چون دیگر طاقت جنگ نداشت. شمر فریاد زد مارد را دریابید که حضرت مهلتش نداد و سر او را جدا کرد.