جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ورود علیا مخدره زینب به مدینه‏ی طیبه

زمان مطالعه: 2 دقیقه

به گفته‏ی مؤلف طراز المذهب: چون اهل بیت علیهم‏السلام در بازگشت از شام، به مدینه نزدیک شدند و سواد شهر نمایان گردید، علیا مخدره زینب علیهاالسلام فرمود: ای خواهران، از محملها پیاده گردید که اینک، روضه‏ی منور جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمایان گردید. سپس فرمود: ای یاران، این محملها را دور، و این شتران را به یک سوی برید که ما را تاب دیدن نمانده است. در آن وقت، چنان آهی برکشید که می‏خواست روح مبارکش از قالب تن بیرون تازد. پس همگی فرود آمدند و لوای غم و مصیبت برافراشته و خروش محشر نمایان ساختند و اسبابی که از شهدای کربلا با خود داشتند بگستردند و خیمه‏ی حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام را که در هیچ منزلی بر سر پا نکرده بودند در بیرون مدینه برپا کردند و مسند آن حضرت را گستردند. چون علیا مخدره این بدید، چنان ناله برکشید که بیهوش به روی زمین افتاد. چون به هوش آمد با ناله‏ی جگر شکاف فریاد برکشید:

وا فرقتاه این الکماة؟ این الحماة؟ والهفتاه!

فما لی لا اورای الحمام أبمهجته‏

و کنت یحی نور عین و عزتی‏

یا أخی یا حسین، هؤلاء جدک و امک و أخوک الحسن و هؤلاء أقربائک و موالیک ینتظرون قدومک یا نور عینی قد قضیت نحبک و أورثتنی حزنا طویلا مطولا لیتنی مت و کنت نسیا منسیا.

پس از آن روی به مدینه آورد و آن شهر را مخاطب ساخته فرمود: «ای مدینة جدی فأین یومنا الذی قد خرجنا منک بالفرح و مسرة و الجمع و الجماعة و لکن رجعنا الیک بالأحزان و الآلام من حوادث الزمان فقدنا الرجال و البنین و تفرقت شملنا«. آن‏گاه به سوی روضه‏ی منور جدش روان گردید. چون به روضه رسید هر دو طرف درب مسجد را گرفت و چنان ناله از جگر برآورد که مسجد را متزلزل گردانید. سپس رسول خدا را سلام داد و گفت: «السلام علیک یا جداه، یا رسول الله، انی ناعیة الیک أخی الحسین«.

ابومخنف گوید: در این وقت، ناله‏ای بلند از قبر مطهر برخاست و مردمان از شدت بکا و نحیب به لرزه درآمدند، و آن مخدره فرمود: کاش مرا به خویش وا می‏گذاشتید تا سر به صحرا گذاشته خاک بیابانها را با سرشگ دیده تر می‏کردم، زیرا چگونه داخل مدینه شوم و سؤال و جواب نمایم. درآن وقت، زنان مدینه و هاشمیات به استقبال زینب شتافته و آن مخدره را در بدو حال نشناختند، چون حوادث روزگار چهره‏ی آن مخدره را دیگرگون کرده بود. زنان مهاجر و انصار و قریشیان چون آن حالت بدیدند، خود را بر خاک و خاره بینداختند، گریبانها چاک کردند، صورتها بخراشیدند و چون دیوانگان گریستند، به گونه‏ای که سنگ را آب و آب را کباب می‏ساختند، و تماما مبهوت و متحیر بودند، چون شخص صاعقه زده یا امواتی که در عرصه‏ی عرصات از قبور بیرون آیند. پس زنان اطراف آن مخدره را فرا گرفتند تا او را به خانه برند و پیوسته او را تسلیت می‏دادند. فرمود: چگونه به خانه بروم و به کدام خانه داخل بشوم که صاحب ندارد و مردان آن همه کشته و در خون آغشته می‏باشند؟! و کلماتی فرمود که دلهای حاضران را از تن آواره ساخت.