جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطابه و مرثیه سرایی حضرت زینب در شام

زمان مطالعه: 2 دقیقه

در بحر المصائب گوید: چون جناب خاتون علیهاالسلام در کوچه و بازار شام رسید و سر حضرت سیدالشهدا را در پیش روی خود بدید و مردم شام اظهار خورسندی و سرور می‏نمودند و نای و طنبور می‏نواختند و آن سر مبارک در هر چند قدم به کلمه‏ی «لا حول و لا قوة الا بالله العظیم» متکلم می‏گشت؛ آن مخدره آهی از دل برکشید و فرمود: «یا أخاه انظر علینا و لا تغمض عینک عنا و نحن بین العدی«.

در این حال سر مبارک تکلم کرد و فرمود: «یا اختاه اصبری، فان الله تعالی معنا«. آن مخدره چون صدای برادر را شنید بحر غیرتش به جوش آمد و بی‏تابانه به آن

قوم خطاب کرد که: ای گروه نامحمود، همانا به قتل اولاد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خود و سید جوانان اهل بهشت، و گردش دادن دختران و حرم سید انس و جان، و تزیین شهر خود، شادان هستید و مباهات می‏کنید و مع هذا خود را از اهل اسلام می‏شمارید؟! امیدوارم که خداوند جبار هرگز در شما به نظر رحمت ننگرد و بر شما نبخشاید. نیز در بعضی از کتب متأخرین به نظر رسیده که آن مخدره در آن موقع این مرثیه را انشا فرموده و محتمل است زبان حال باشد:

أخی یا هلالا غاب بعد کماله‏

فمن فقده أضحی نهارا کلیلة

أخی یا أخی زود سکینة نظرة

تربها یا خیر حی و میت‏

أخی فاطمة صغیرة لقد کاد قبلها

یذوب أسی فاعطف علیها بنظرة

أخی یا أخی أی المصائب أشتکی‏

فراقک أم هتکی و ذلی و غربتی‏

أم‏الثوب مسلوبا أم‏الجسم عاریا

أم‏النحر منحورا ببیض صقیلة

أم‏الطفل مذبوحا أم‏القلب ظامیا

أم‏الدمع مصبوبا علی ظهر نوقة

أم‏الجسم لم یدفن أم‏النحر دامیا

أم‏الرأس مرفوعا کبدر دجیة

أم‏الرحل منهوبا أم‏المهر ناعیا

أم‏الوجه مکبوبا بحر الظهیرة

أم‏العابد السجاد أضحی مغللا

علیک یقاسی فی الفلا کل کربة

أم‏الضایعات الفاقدات حواسرا

کمثل الاماء یشهرن فی کل بلدة

أخی هد رکنی فقدک یابن والدی‏

فحزنی لکم باق الی یوم بعثة

أخی یا أخی سلب النساء أساءنا

و ضرب الیتامی یابن امی بقسوة

أخی یا أخی قصم الخلاخل ضرنا

فقم سیدی و ازجر علوج امیة

أخی بلغ المختار طه سلامنا

و قل ام‏کلثوم بکرب و محنة

أخی بلغ الکرار منی تحیة

و قل زینب أضحت تساق بذلة

شهید ثالث در مجالس المتقین آورده است که: چون اسیران آل رسول صلی الله علیه و آله و سلم را بر شتران برهنه، مکشفات الوجوه، سوار و در میان مردم رهسپار کردند و مردمان شام به ایشان تند می‏نگریستند و ایشان را با کعب نیزه می‏زدند، یک نفر از عارفان شیعه خود را از گوشه و کنار به نزد امام زین‏العابدین علیه‏السلام رسانید و خواست از مطلبی سؤال بنماید سطوت امامت مانع شد که پرسش بنماید، پس خود را به نزدیک محمل زینب کبری علیهاالسلام

رسانید و عرض کرد: ای بضعه‏ی فاطمه‏ی زهرا، مگر شما از اهل بیت نیستید که عالم به طفیل وجود شما و اجداد شما خلق شده؟! متحیرم که این حال چیست و این گرفتاری از چه روی می‏باشد؟!

در آن حال، حضرت زینب علیهاالسلام با دست مبارک به طرف آسمان اشاره فرمود و گفت: ای مرد، اکنون جلالت قدر ما را در حضرت یزدان تماشا کن! آن مرد می‏گوید: نگاه کردم، چندان لشگر در میان زمین و آسمان بدیدم که شمارش را جز پروردگار ندانستی و دیدم که قبه‏ها و علمها بر تارک ایشان افراخته و در پیش روی امام و اهل بیت علیهم‏السلام ندا می‏کنند بپوشید دیده‏های خود را از حرمی که ملک به آنها نامحرم است و اثاث چندی دیدم که پادشاهان هرگز آن را تصور نکرده‏اند و از آن نفایس که مردم در خدمت حضرت یوسف علیه‏السلام دیدند افزون بود.