جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امام حسین (1)

زمان مطالعه: 8 دقیقه

امام حسین (سیدالشهداء) فرزند دوم علی علیه‏السلام از فاطمه علیهاالسلام دختر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‏باشد که در سال چهارم هجری در مدینه متولد شده است. آن حضرت پس از شهادت برادر بزرگوار خود، امام حسن مجتبی علیه‏السلام، به امر خدا و طبق وصیت وی، به امامت

رسید (1).

امام حسین علیه‏السلام ده سال امامت کرد و تمام این مدت را، به استثنای (تقریبا) شش ماه آخر آن، در دوران خلافت معاویه گذراند. حضرتش در سخت‏ترین شرایط و ناگوارترین احوال می‏زیست و اختناق سیاسی و فرهنگی در عصر وی بیداد می‏کرد، زیرا گذشته از اینکه مقررات و قوانین دینی اعتبار خود را از دست داده و خواسته‏های حکومت خودکامه جایگزین فرامین خدا و رسول شده بود، و گذشته از اینکه معاویه و دستیاران او از هیچ فرصتی برای خورد کردن و از میان بردن اهل بیت و شیعیانشان و محو نمودن نام علی و آل علی علیهم‏السلام دریغ نمی‏کردند، معاویه در صدد تثبیت اساس خلافت فرزند خود، یزید، برآمده بود و چون گروهی از مردم آزاده، به واسطه‏ی بی‏بند و باری یزید، از این امر خشنود نبودند، معاویه برای جلوگیری از ظهور هر گونه مخالفت، به سخت‏گیریهای بیشتر و تازه‏تری دست زده بود.

امام حسین علیه‏السلام خواه ناخواه مجبور به تحمل و مشقات این روزگار تاریک بود و بر هر گونه شکنجه و آزار روحی از ناحیه‏ی معاویه و دستیاران وی صبر می‏کرد تا زمان مساعد برای قیامی که مشیت بالغه‏ی الهی از ازل برای وی رقم زده بود فرا رسد. در اواسط سال شصت هجری معاویه درگذشت و پسرش یزید به جای پدر نشست (2).

بیعت، یک سنت عربی بود که در کارهای مهم مانند سلطنت و امارت اجرا می‏شد. زیردستان و بویژه سرشناسان قوم، به نشانه‏ی موافقت و اطاعت از سلطان یا امیر خویش، به وی دست بیعت می‏دادند و مخالفت آنان با وی، بعد از بیعت، عار و ننگ شمرده می‏شد و مانند تخلف از عهود قطعی، جرمی مسلم محسوب می‏گشت. در سیره‏ی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز بیعت، فی الجمله، یعنی در جایی که با اختیار و بدون اجبار انجام می‏یافت، اعتبار داشت.

معاویه نیز، از معاریف قوم، برای یزید بیعت گرفته بود، ولی متعرض حال امام حسین علیه‏السلام نشده و به آن حضرت تکلیف بیعت ننموده بود و حتی به یزید وصیت کرده

بود (3) که اگر حسین بن علی علیه‏السلام از بیعت با وی سرباز زند پیگیری نکند و آن را به سکوت و اغماض بگذراند، زیرا پشت و روی مسئله را کاملا وارسی کرده و با شناختی که از محبوبیت و رشادت و پختگی فرزند زهرا علیهاالسلام و خامی و سبکسری فرزندش، یزید، داشت، عواقب وخیم این امر را می‏دانست.

ولی یزید در اثر خودبینی و بی‏باکی که داشت، وصیت پدر را فراموش کرده و پس از درگذشت پدر بی‏درنگ به والی مدینه دستور داد که از امام حسین علیه‏السلام برای وی بیعت گیرد وگرنه سرش را به شام فرستد! (4).

زمانی که والی مدینه فرمان یزید را به امام حسین علیه‏السلام ابلاغ کرد، آن حضرت به عنوان مجالی برای تفکر در اطراف قضیه از والی مهلت گرفت و چندی بعد شبانه با خاندان خود به سوی مکه حرکت فرمود و به حرم خدا، که در اسلام محلی امن شمرده می‏شود، پناهنده شد (اواخر ماه رجب و اوایل ماه شعبان سال شصت هجری(.

امام حسین علیه‏السلام تقریبا چهار ماه در شهر مکه در حال پناهندگی به سر برد و این خبر تدریجا در اقطار بلاد اسلامی منتشر شد. در این مدت، از یک سوی بسیاری از مردم که از بیدادگریهای دوران معاویه دلخور بودند و خلافت یزید نیز بر نارضایتیشان افزوده بود، با آن حضرت مراوده داشته و اظهار همدردی می‏کردند و از یک سوی سیل نامه‏ها از عراق و بویژه ازشهر کوفه به شهر مکه سرازیر می‏شد و از آن حضرت می‏خواستند که به عراق رفته و پیشوایی و رهبری مردم را در طریق برانداختن بیداد و ستم به دست گیرد، و البته این جریان برای یزید خطرناک بود.

اقامت امام حسین علیه‏السلام در مکه ادامه داشت تا موسم حج رسید و مسلمانان جهان گروه گروه و دسته دسته وارد مکه شده و مهیای انجام عمل حج گشتند. در بحبوحه‏ی اجتماع مردم، آن حضرت اطلاع پیدا کرد که جمعی از کسان یزید نیز در زی حجاج وارد مکه شده‏اند و مأموریت دارند با سلاحی که در زیر لباس احرام بسته‏اند آن حضرت را در

اثنای اعمال حج به قتل رسانند (5) و با این کار حرمت خانه‏ی خدا را، در جهت رسیدن به مطامع پلید خویش، بشکنند.

آن حضرت، عمل خود را مخفف ساخته تصمیم به حرکت گرفت و در آستانه‏ی حرکت، در میان گروه انبوهی از مردم بپا ایستاده سخنرانی کوتاهی ایراد کرد و تصمیم خویش مبنی بر عزیمت به سوی عراق را اعلام نمود (6).

در این سخنرانی کوتاه، امام شهادت خود را گوشزد فرمود، و از مسلمانان استمداد کرد که در این هدف یاریش نمایند و از جان خویش در راه خدا بگذرند وفردای آن روز نیز با خاندان و گروهی از یاران خود رهسپار عراق شد.

امام حسین علیه‏السلام تصمیم قطعی گرفته بود که با یزید پلید بیعت نکند و بخوبی نیز می‏دانست که کشته خواهد شد و نیروی جنگی شگرف و دهشتناک بنی‏امیه، که با فساد عمومی و انحطاط فکری و بی‏ارادگی مردم و خاصه اهل عراق تأیید می‏شد، او را از پای درخواهد آورد.

از اینرو، جمعی از معاریف به عنوان خیرخواهی سر راه را بر وی گرفته و خطر این حرکت و نهضت را تذکر دادند، ولی آن حضرت در پاسخ فرمود: «من بیعت نمی‏کنم و حکومت ظلم و بیداد را امضا نمی‏نمایم و می‏دانم که به هر جا روم و در هر کجا باشم، مرا خواهند کشت و اینکه مکه را ترک می‏گویم برای رعایت حرمت خانه‏ی خداست که با ریختن خون من هتک نشود» (7).

امام حسین علیه‏السلام راه کوفه را در پیش گرفت. در اثنای راه، که هنوز چند روز راه تا کوفه فاصله داشت، خبر یافت که والی یزید در کوفه نماینده‏ی امام حسین علیه‏السلام را با یک نفر از معاریف شهر که طرفدار جدی وی بود، کشته و سپس به دستور وی ریسمان و پایشان بسته جسد آن دو را در کوچه و بازار کوفه بر زمین کشیده‏اند (8) نماینده‏ی امام حسین علیه‏السلام در کوفه، حضرت مسلم بن عقیل پسر عموی امام حسین علیه‏السلام بود. زمانی که مسلم را با

هانی، که از معاریف کوفه بود، به شهادت رسانده و کوفه و نواحی آن نیز تحت مراقبت شدید درآمده و سپاه بیرون از شمار دشمن در انتظار امام به سر می‏بردند و تن زدن از بیعت با یزید فرجامی جز کشته شدن نمی‏داشت، امام تصمیم قاطع خود را به ادامه‏ی امتناع از بیعت و اشتیاق به شهادت اظهار داشت و به مسیر خود ادامه داد (9).

در حدود هفتاد کیلومتری کوفه، در بیابانی به نام کربلا، آن حضرت و کسانش به محاصره‏ی لشگریان یزید درآمدند و در این حصر هشت روزه، هر روز حلقه‏ی محاصره تنگتر و سپاه دشمن افزونتر می‏شد و بالأخره نیز آن حضرت و خاندان و کسانش – که از حیث کمیت شماری ناچیز را تشکیل می‏دادند – در میان حلقه‏های متشکل از سی هزار نفر مرد جنگی قرار گرفتند (10).

در این چند روز امام حسین علیه‏السلام به محکم ساختن مواضع خود پرداخته و ضمنا دست به تصفیه و پاکسازی سپاه خود زد. بدین گونه که، شبانه عموم همراهان خود را احضار فرمود و در ضمن سخنرانی کوتاهی اظهار داشت که: «ما جز مرگ و شهادت راهی در پیش نداریم و اینان نیز با کسی جز من کار ندارند؛ من بیعت خود را از شما برداشتم، هر که بخواهد می‏تواند از تاریکی شب استفاده نموده جان خود را از این ورطه‏ی هولناک برهاند«.

پس از آن فرمود: چراغها را خاموش کردند و اکثر همراهان که برای مقاصد مادی به دنبال امام آمده بودند پراکنده شدند و جز جماعت کمی از شیفتگان حق (نزدیک به چهل تن از یاران امام) و عده‏ای از بنی‏هاشم کسی در محضر نماند.

امام علیه‏السلام بار دیگر بازماندگان را جمع کرد، و آنان را به مقام آزمایش درآورد و خطاب به یاران و خویشاوندان خود اظهار داشت:

»این دشمنان، تنها با من کار دارند؛ هر یک از شما می‏تواند از تاریکی شب استفاده کرده و خود را از خطر نجات دهد«. ولی این بار، هر یک از یاران باوفای امام، به تعابیر مختلف، پاسخ دادند که ما هرگز از راه حق که تو پیشوای آنی روی نخواهیم تافت و دست از دامن پاک تو نخواهیم برداشت و تا رمق در تن و قبضه‏ی شمشیر به دست

داریم از حریم تو دفاع خواهیم نمود (11).

عصر روز نهم ماه محرم، آخرین اخطار «یا بیعت، یا جنگ!» از جانب دشمن به امام حسین علیه‏السلام رسید و آن حضرت شب را برای عبادت مهلت گرفت و مصمم جنگ فردا شد. (11).

روز دهم محرم سال شصت و یک هجری، امام حسین علیه‏السلام با جمعیت کم خود (روی هم رفته کمتر از نود نفر که چهل نفر ایشان از همراهان سابق امام حسین علیه‏السلام بوده، سی و چند نفر در شب و روز جنگ از لشگر دشمن به سپاه امام علیه‏السلام پیوسته و مابقی نیز خویشاوندان هاشمی امام حسین علیه‏السلام از فرزندان و برادران و برادرزادگان و خواهر زادگان و عموزادگان وی بودند) در برابر لشگر بیکران دشمن صف آرایی نمودند و با نخستین تیری که از اردوی دشمن پرتاب شد، جنگ آغاز گشت.

آن روز از بامداد تا عصر جنگیدند و امام حسین علیه‏السلام و سایر جوانان هاشمی و یاران وی تا آخرین نفر شهید شدند (در میان کشته شدگان، بایستی فرزندان خردسال امام حسین علیه‏السلام و بعضا شیرخوار آن حضرت را نیز که متعدد بوده‏اند، از نظر دور نداشت) (12).

لشگر دشمن پس از خاتمه‏ی جنگ، حرمسرای امام حسین علیه‏السلام را غارت کردند، خیمه و خرگاه وی را آتش زدند و سرهای شهدا را نیز بریده و بدنهای ایشان را لخت و عریان، بی‏آنکه به خاک بسپارند، بر زمین انداختند. سپس اهل حرم را که نوعا زنان و دختران بی‏پناه بودند با سرهای شهدا به سوی کوفه حرکت دادند و از کوفه نیز به سوی دمشق پیش یزید بردند (در میان اسیران، از جنس ذکور، تنی چند بیش نبود که در رأس آنان: فرزند بیست و دو ساله‏ی امام حسین علیه‏السلام یعنی امام چهارم علی بن الحسین علیه‏السلام قرار داشت و به مصلحت الهی سخت بیمار بود، و دیگر: فرزند چهار ساله‏ی وی محمد بن علی علیه‏السلام که امام پنجم باشد، و دیگر: حسن مثنی فرزند امام دوم که داماد امام حسین علیه‏السلام بود و در میان جنگ زخم کاری خورده و در میان کشتگان افتاده بود؛ او را نیز در آخرین رمق یافتند ولی به شفاعت یکی از سرداران سر نبریدند و همراه اسیران به کوفه بردند(.

واقعه‏ی کربلا، اسیری زنان و دختران اهل بیت علیهم‏السلام و شهر به شهر گردانیدن ایشان، و بویژه سخنرانیهایی که دختر امیرالمؤمنین علیه‏السلام حضرت زینب کبری علیهاالسلام و امام چهارم علی بن الحسین علیه‏السلام در کوفه و شام نمودند، بنی‏امیه را رسوا کرد و تبلیغات چندین ساله‏ی معاویه را از کار انداخت و کار به جایی کشید که یزید از عمل مأمورین خود در ملاء عام بیزاری جست. واقعه‏ی کربلا عامل مؤثری بود که با تأثیر مؤجل خود حکومت بنی‏امیه را برانداخت و ریشه‏ی شیعه را استوارتر ساخت و از آثار معجل آن نیز انقلابات و شورشهایی بود که به همراه جنگهای خونین تا دوازده سال ادامه داشت و بر اثر آن، کسانی که در قتل امام حسین علیه‏السلام شرکت جسته بودند یک به یک گرفتار تیغ انتقام الهی شدند.

هر کس در تاریخ حیات امام حسین علیه‏السلام و یزید دقت کند و اوضاع و احوالی را که در آن عصر بر جهان اسلام با عنایت به ریشه‏های تاریخی آن، مورد بررسی و تجزیه و تحلیل جامع و عمیق قرار دهد، شک نخواهد کرد که آن روز، در برابر امام حسین علیه‏السلام یک راه بیشتر وجود نداشت و آن، همان تن دادن به شهادت بود، و بیعت با فردی چون یزید، که نتیجه‏ای جز امضای مشروعیت سلطه‏ی جور، و پایمال کردن علنی اسلام نداشت، برای امام حسین علیه‏السلام مقدور نبود. زیرا اسلاف یزید، هر چند با مقررات دینی مخالفت داشتند، اما آنچه می‏کردند در لفافه‏ی دین می‏کردند و حرمت ظاهر احکام و مقدسات دینی را نگه می‏داشتند، ولی یزید در ظاهر نیز هیچ گونه احترامی برای آیین اسلام و مقررات آن قائل نبود، و بی‏باکانه به پایمال کردن مقدسات و قوانین اسلامی تظاهر می‏کرد.

از اینجا روشن می‏شود که سخن برخی از مفسرین حوادث مبنی بر اینکه: این دو پیشوا «امام حسن و امام حسین علیهم‏السلام» دو سلیقه‏ی مختلف داشتند؛ امام حسن علیه‏السلام مسلک صلح را می‏پسندید و امام حسین علیه‏السلام بر عکس او جنگ را ترجیح می‏داد، چنان که آن برادر با داشتن چهل هزار مرد جنگی با معاویه صلح کرد و این برادر با چهل نفر به جنگ یزید برخاست! سخنی است نابجا.

زیرا می‏بینیم که همین امام حسین علیه‏السلام که آن گونه زیر بار بیعت یزید نرفت، ده سال در حکومت معاویه برادرش امام حسن علیه‏السلام (که او نیز ده سال با معاویه به سر برده بود) به سر برد و دست به قیام آنچنانی نزد و حقا که اگر امام حسن یا امام حسین علیهم‏السلام

با معاویه می‏جنگیدند کشته می‏شدند و شهادت آنان نیز برای اسلام کمترین سودی در بر نداشت و فریاد مظلومیت آنان در هیاهوی تبلیغات مزورانه و حق بجانب معاویه، که خود را صحابی و کاتب وحی و خال المؤمنین معرفی کرده و همچون فرزندش یزید آبروی خویش را به سادگی بر باد نمی‏داد، گم می‏شد.

گذشته از این، معاویه، با عمال رنگارنگی که داشت، می‏توانست آنان را به دست کسان خودشان بکشد و سپس خود به عزای آنان نشسته و در مقام خونخواهی برآید! چنانکه با خلیفه‏ی سوم نیز همین معامله را کرد (13).


1) ارشاد مفید: صفحه‏ی 179؛ اثبات الهداة: جلد 5 صفحه‏ی 212 – 168؛ اثبات الوصیة: تألیف مسعودی، چاپ تهران، سال 1320، صفحه‏ی 125.

2) ارشاد مفید: صفحه‏ی 182؛ تاریخ یعقوبی: جلد 2 صفحه‏ی 228 – 226؛ الفصول المهمة: صفحه‏ی 163.

3) مناقب ابن‏شهرآشوب: جلد 4 صفحه‏ی 88.

4) مناقب ابن‏شهرآشوب: جلد 4 صفحه‏ی 88؛ ارشاد مفید: صفحه‏ی 182؛ الامامة و السیاسة: ج 1 صفحه‏ی 203؛ تاریخ یعقوبی: ج 2 صفحه‏ی 229؛ الفصول المهمة: صفحه‏ی 163؛ تذکرة الخواص صفحه‏ی 235.

5) ارشاد مفید: صفحه‏ی 201.

6) مناقب ابن‏شهرآشوب: ج 4 صفحه‏ی 89.

7) ارشاد مفید: صفحه‏ی 201؛ الفصول المهمة: صفحه 168.

8) ارشاد مفید: صفحه‏ی 204؛ الفصول المهمة: صفحه‏ی 170؛ مقاتل الطالبیین: چاپ دوم، صفحه‏ی 73.

9) ارشاد مفید: صفحه‏ی 205؛ الفصول المهمة: صفحه‏ی 171؛ مقاتل الطالبیین: صفحه‏ی 73.

10) مناقب ابن‏شهرآشوب: ج 4 صفحه‏ی 98.

11) مناقب ابن‏شهرآشوب: جلد 4 صفحه‏ی 99؛ ارشاد مفید: صفحه‏ی 214.

12) بحارالأنوار: چاپ کمپانی، جلد 10 صفحات 200 و 202 و 203.

13) این قسمت از کتاب شیعه در اسلام: علامه‏ی طباطبایی «قدس سره» صاحب تفسیر شریف المیزان، از انتشارات دارالتبلیغ اسلامی، چاپ دوم سال 1348 شمسی استفاده شده است.