جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امیرالمؤمنین علی در دوران خلافت

زمان مطالعه: 8 دقیقه

باری، مولای متقیان علیه‏السلام به مدت 25 سال از حق مسلم خویش – خلافت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم – محروم ماند، تا اینکه خلیفه‏ی سوم به دست مردم کشته شد. سپس مردم با آن حضرت بیعت کرده و به خلافتش برگزیدند.

آن حضرت در طول دوران خلافت خود، که تقریبا چهار سال و نه ماه طول کشید، روش و سیره‏ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در پیش گرفت و حتی الامکان کوشید که به بدعتها و انحرافات موجود پایان دهد. حضرت به خلافت خود صورت نهضت و انقلاب داده به اصلاحات وسیع اجتماعی – سیاسی – فرهنگی پرداخت، و پیداست که این اصلاحات با مطامع برخی از متنفذین سازش نداشت و لذا عده‏ای از صحابه، که پیشاپیش آنها عایشه، طلحه، زبیر و معاویه قرار داشتند، خون خلیفه‏ی سوم را دستاویز قرار داده، سر به مخالفت برداشتند و بنای شورش و آشوبگری را گذاشتند.

ذیلا توجه شما را به گفتاری روشنگر از مرحوم آیةالله علامه‏ی طباطبایی، نویسنده‏ی تفسیرالمیزان، جلب می‏کنیم:

خلافت علی علیه‏السلام در اواخر سال سی و پنج هجری قمری شروع شد و تقریبا چهار سال و 9 ماه ادامه یافت. علی علیه‏السلام در خلافت رویه‏ی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را معمول می‏داشت (1) و غالب تغییراتی را که در زمان خلافت پیشینیان پیدا شده بود، به حالت اولی برگردانید و عمال نالایق را که زمام امور را در دست داشتند از کار بر کنار کرد (2) و در حقیقت یک نهضت انقلابی بود و گرفتاریهای بسیاری در برداشت.

علی علیه‏السلام نخستین روز خلافت در سخنرانی‏ای که برای مردم نمود چنین گفت: «آگاه باشید گرفتاری‏یی که شما مردم، هنگام بعثت پیغمبر خدا، داشتید امروز دوباره به سوی شما برگشته و دامنگیرتان شده است. باید درست زیر و روی شوید و صاحبان فضیلت که عقب افتاده‏اند پیش افتند و آنان که بنا روا پیشی می‏گرفتند عقب افتند (حق است و باطل، و هر کدام اهلی دارد؛ باید از حق پیروی کرد(. اگر باطل بسیار است چیز تازه‏ای نیست و اگر حق کم است گاهی کم نیز پیش می‏افتد و امید پیشرفت نیز هست.

البته کم اتفاق می‏افتد که چیزی که پشت به انسان کند دوباره برگشته و روی نماید» (3).

علی علیه‏السلام به حکومت انقلابی خود ادامه داد، و چنان که لازمه‏ی طبیعت هر نهضت انقلابی است، عناصر مخالف که منافعشان به خطر می‏افتد از هر گوشه و کنار سر به مخالفت برافراشتند و به نام خونخواهی خلیفه‏ی سوم جنگهای داخلی خونینی برپا کردند که تقریبا در تمام مدت خلافت علی علیه‏السلام ادامه داشت. به نظر شیعه، مسببین این جنگهای داخلی جز منافع شخصی منظوری نداشتند و خونخواهی خلیفه‏ی سوم دستاویز عوام فریبانه‏ای بیش نبود و حتی سوء تفاهم نیز در کار نبود (4).

سبب جنگ اول، که جنگ جمل نامیده می‏شود، غائله‏ی اختلاف طبقاتی بود که از زمان خلیفه‏ی دوم در تقسیم مختلف بیت‏المال پیدا شده بود. علی علیه‏السلام پس از آنکه به خلافت شناخته شد مالی در میان مردم بالسویه قسمت فرمود (5)، چنان که سیرت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز همان گونه بود و این روش، زبیر و طلحه را سخت برآشفت و [در نتیجه] بنای تمرد را گذاشتند و به نام زیارت کعبه از مدینه به مکه رفتند و عایشه را، که در مکه بود و با علی علیه‏السلام میانه‏ی خوبی نداشت، با خود همراه ساخته به نام خونخواهی خلیفه‏ی سوم نهضت و جنگ خونین جمل را بر پا کردند. (6).

با اینکه همین طلحه و زبیر هنگام محاصره و قتل خلیفه‏ی سوم در مدینه بودند و از وی دفاع نکردند (7) و پس از کشته شدن وی [نیز] اولین کسی بودند که از طرف خود و مهاجرین با علی علیه‏السلام بیعت کردند (8) و همچنین ام‏المؤمنین عایشه خود از کسانی بود که مردم را به قتل خلیفه‏ی سوم تحریض می‏کرد (8) و برای اولین بار که قتل خلیفه‏ی سوم را شنید

به وی دشنام داد و اظهار مسرت نمود! اساسا مسببین اصلی قتل خلیفه، صحابه بودند که از مدینه به اطراف نامه‏ها نوشته مردم را بر خلیفه می‏شورانیدند.

سبب جنگ دوم، که جنگ صفین نامیده می‏شود و یک سال و نیم طول کشید، طمعی بود که معاویه در خلافت داشت و به عنوان خونخواهی خلیفه‏ی سوم این جنگ را برپا کرد و بیشتر از صد هزار خون ناحق را ریخت و البته معاویه در این جنگ حمله می‏کرد، نه دفاع؛ زیرا خونخواهی هرگز به شکل دفاع صورت نمی‏گیرد.

عنوان این جنگ، خونخواهی خلیفه‏ی سوم بود؛ با اینکه خود خلیفه‏ی سوم در آخرین روزهای زندگی خود برای دفع آشوب از معاویه استمداد نمود، وی با لشگری از شام به سوی مدینه حرکت نموده آن‏قدر عمدا در راه توقف کرد تا خلیفه را کشتند، آن‏گاه به شام برگشته به خونخواهی خلیفه قیام کرد! (9).

و همچنین پس از آنکه علی علیه‏السلام شهید شد و معاویه خلافت را قبضه کرد دیگر خون خلیفه‏ی سوم را فراموش کرده قتله‏ی خلیفه را تعقیب نکرد.

پس از جنگ صفین، جنگ نهروان در گرفت. در این جنگ جمعی از مردم که در میانشان صحابی نیز یافت می‏شد در اثر تحریکات معاویه در جنگ صفین بر علی علیه‏السلام شوریدند و در بلاد اسلامی به آشوبگری پرداخته هر جا از طرفداران علی علیه‏السلام می‏یافتند می‏کشتند، حتی شکم زنان آبستن را پاره کرده جنین‏ها را بیرون آورده سر می‏بریدند (10).

علی علیه‏السلام این غائله را نیز خوابانید، ولی پس از چندی در مسجد کوفه در سر نماز به دست برخی از این خوارج شهید شد.

مرحوم طباطبایی، سپس تحت عنوان «بهره‏ای که شیعه از خلافت پنج ساله‏ی علی علیه‏السلام برداشت» می‏افزاید:

علی علیه‏السلام در خلافت چهار سال و نه ماهه‏ی خود، اگر چه نتوانست اوضاع در هم

ریخته‏ی اسلامی را کاملا به حال اولی که داشت برگرداند، ولی از سه جهت عمده موفقیت حاصل کرد:

1. به واسطه‏ی سیرت عادله‏ی خود، قیافه‏ی جذاب سیرت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را به مردم – خاصه به نسل جدید – نشان داد. وی در برابر شوکت کسرایی و قیصری معاویه، در زی فقرا و مانند یکی از بینواترین مردم زندگی می‏کرد. وی هرگز دوستان و خویشاوندان و خاندان خود را بر دیگران مقدم نداشت و توانگری را به گدایی و نیرومندی را به ناتوانی ترجیح نداد.

2. با آن همه گرفتاریهای طاقت‏فرسا و سرگرم کننده، ذخایر گرانبهایی از معارف الهیه و علوم حقه‏ی اسلامی را میان مردم به یادگار گذاشت.

مخالفین علی علیه‏السلام می‏گویند: وی مرد شجاعت بود، نه مرد سیاست! زیرا او می‏توانست در آغاز خلافت خود با عناصر مخالفت موقتا از در آشتی و صفا درآمده آنان را، با مداهنه، راضی و خشنود نگهدارد و بدین وسیله خلافت خود را تحکیم کند، سپس به قلع و قمع‏شان بپردازد.

ولی اینان این نکته را نادیده گرفته‏اند که خلافت علی یک نهضت انقلابی بود و نهضتهای انقلابی باید از مداهنه و صورت سازی دور باشد. مشابه این وضع، در زمان بعثت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز پیش آمد و کفار و مشرکین بارها به آن حضرت پیشنهاد سازش دادند و اینکه آن حضرت به خدایانشان متعرض نشود ایشان نیز کاری با دعوت وی نداشته باشند؛ ولی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نپذیرفت، با اینکه می‏توانست در آن روزهای سخت، مداهنه و سازش کرده موقعیت خود را تحکیم نماید، سپس به مخالفت دشمنان قد علم کند. اساسا دعوت اسلامی هرگز اجازه نمی‏دهد که در راه زنده کردن حقی، حق دیگری کشته شود یا باطلی را باطل دیگری رفع نمایند و آیات زیادی در قرآن کریم در این باره موجود است (11).

گذشته از اینکه مخالفین علی علیه‏السلام در راه پیروزی و رسیدن به هدف خود از هیچ جرم و جنایت و نقض قوانین صریح اسلام (بدون استثناء) فرو گذاری نمی‏کردند و هر لکه را به نام اینکه صحابی هستند و مجتهدند! می‏شستند، ولی علی علیه‏السلام به قوانین اسلام پایبند بود.

از علی علیه‏السلام در فنون متفرقه‏ی عقلی و دینی و اجتماعی نزدیک به یازده هزار کلمات قصار ضبط شده (12) و معارف اسلام را (13) در سخنرانیهای خود با بلیغ‏ترین لهجه و روان‏ترین بیان ایراد نموده [است] (14). وی دستور زبان عربی را وضع کرد و اساس ادبیات عربی را بنیاد نهاد. [نیز] وی اول کسی است که در اسلام که در فلسفه‏ی الهی غور کرده (15) به سبک استدلال آزاد و برهان منطقی سخن گفت و مسائلی را که تا آن روز در میان فلاسفه‏ی جهان مورد توجه قرار نگرفته بود طرح کرده ودر این باب به حدی عنایت به خرج می‏داد که در بحبوحه‏ی جنگها به بحث علمی می‏پرداخت (16).

3. گروه انبوهی از رجال دینی و دانشمندان اسلامی را تربیت کرد (17) که در میان ایشان جمعی از زهاد و اهل معرفت، مانند اویس قرنی و کمیل بن زیاد و میثم تمار و رشید حجری، وجود دارند که در میان عرفای اسلامی مصادر عرفان شناخته شده‏اند و عده‏ای [از آنها نیز] مصادر اولیه‏ی علم فقه و کلام و تفسیر و قرائت و غیر آنها می‏باشند (پایان گفتار مرحوم علامه‏ی طباطبایی(. (18).


1) تاریخ یعقوبی: ج 2، صفحه‏ی 154.

2) تاریخ یعقوبی: ج 2، صفحه‏ی 155؛ مروج الذهب: مسعودی، ج 2، صفحه‏ی 364.

3) نهج‏البلاغه: خطبه‏ی 15.

4) پس از رحلت پیغمبر اکرم اقلیت انگشت شماری، به پیروی علی علیه‏السلام از بیعت تخلف کردند و در رأس این اقلیت از صحابه، سلمان و ابوذر و مقداد و عمار بودند، و در آغاز خلافت علی علیه‏السلام نیز اقلیت قابل توجهی به عنوان مخالف از بیعت سرباز زدند و از جمله متخلفین و مخالفین سرسخت، سعید بن عاص و ولید بن عقبه و مروان بن حکم و عمرو بن عاص و بسر بن ارطاة و سمرة بن جندب و مغیرة بن شعبه و غیر ایشان بودند. مطالعه‏ی بیوگرافی این دو دسته. و تأمل در اعمالی که انجام داده‏اند و داستانهایی که تاریخ از ایشان ضبط کرده، شخصیت دینی و هدف ایشان را به خوبی روشن می‏کند. دسته‏ی اولی، از اصحاب خاص پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و از زهاد و عباد و فداکاران و آزادیخواهان اسلامی و مورد علاقه‏ی خاص پیغمبر اکرم بودند، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خدا به من خبر داد که چهار نفر را دوست دارد و مرا نیز امر کرده که دوستشان بدارم. نام ایشان را پرسیدند، سه مرتبه فرمود: علی، سپس نام ابوذر و سلمان و مقداد را برد (سنن ابن ماجه: ج 1 صفحه‏ی 66(. عایشه گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر دو امری که بر عمار عرضه شود حتما حق‏وار شد آنها را اختیار خواهد کرد (همان: ج 1، صفحه‏ی 66(. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: راستگوتر از ابوذر در میان زمین و آسمان وجود ندارد (همان: ج 1 صفحه‏ی 68(. از اینان، در همه‏ی مدت حیات، یک عمل غیر مشروع نقل نشده و خونی بناحق نریخته‏اند؛ به عرض کسی متعرض نشده‏اند، مال کسی را نربوده‏اند، یا به افساد و گمراهی مردم نپرداخته‏اند. ولی تاریخ از فجایع اعمال و تبهکاریهای دسته‏ی دوم پر است و خونهای ناحق که ریخته‏اند و مالهای مسلمانان که ربوده‏اند و اعمال شرم‏آور که انجام داده‏اند از شماره بیرون است و با هیچ عذری نمی‏توان توجیه کرد؛ جز اینکه گفته شود (چنان که جماعت می‏گویند) خدا از اینان راضی بود و در هر جنایتی که می‏کردند آزاد بودند و مقررات اسلام که در کتاب و سنت است در حق دیگران وضع شده بوده است!.

5) مروج الذهب: ج 2، صفحه‏ی 362؛ نهج‏البلاغه: خطبه‏ی 122؛ یعقوبی: ج 2 صفحه‏ی 160، ابن ابی‏الحدید: ج 1 صفحه‏ی 180.

6) یعقوبی: ج 2؛ ابی‏الفداء، ج 1، صفحه‏ی 172؛ مروج الذهب: ج 2، صفحه‏ی 366.

7) تاریخ یعقوبی: جلد 2، صفحه‏ی 154؛ ابوالفداء: ج 1 ص 171.

8) یعقوبی: جلد 2، صفحه‏ی 152.

9) هنگامی که عثمان در محاصره‏ی شورشیان بود، به وسیله‏ی نامه از معاویه استمداد کرد. معاویه دوازده هزار لشگر مجهز تهیه کرده به سوی مدینه حرکت نمود، ولی دستور داد در حدود شام توقف نمایند و خودش نزد عثمان آمده آمادگی لشکر را گزارش داد. عثمان گفت: تو عمدا لشکر را در آنجا متوقف کردی تا من کشته شوم، سپس خونخواهی مرا بهانه کرده قیام کنی! (یعقوبی: ج 2، صفحه‏ی 152؛ مروج الذهب: ج 3، صفحه‏ی 25؛ طبری: صفحه‏ی 402(.

10) مروج الذهب: ج 2، صفحه‏ی 415.

11) به شأن نزول آیه‏ی (وانطلق الملأ منهم أن امشوا و اصبروا علی آلهتکم ان هذا لشی‏ء یراد) (سوره‏ی ص آیه‏ی 5) و آیه‏ی (و لولا أن ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا) (سوره‏ی اسراء: آیه‏ی 73) و آیه‏ی (ودوا لو تدهن فیدهنون) (سوره‏ی قلم: آیه‏ی 9) در تفاسیر روایتی مراجعه شود.

12) کتاب الغرر و الدرر آمدی، و متفرقات جوامع حدیث.

13) مروج الذهب: جلد 2، صفحه‏ی 431؛ ابن ابی‏الحدید: جلد 1، صفحه‏ی 181.

14) اشباه و نظایر سیوطی در نحو؛ ابن ابی‏الحدید: جلد 1، صفحه‏ی 6.

15) رجوع شود به نهج‏البلاغه.

16) در بحبوحه‏ی جنگ جمل، عربی خدمت علی علیه‏السلام عرض کرد: یا امیرالمؤمنین، تو می‏گویی خدا واحد است؟ مردم از هر طرف به وی حمله کرده گفتند: ای عرب، مگر پراکندگی قلب و تشویش خاطر علی علیه‏السلام را مشاهده نمی‏کنی که به بحث علمی می‏پردازی؟! علی علیه‏السلام به اصحاب خود فرمود: این مرد را به حال خود بگذارید، زیرا من در جنگ با این قوم هم، جز روشن شدن عقاید درست و مقاصد دین منظوری ندارم. سپس تفصیلا به پاسخ سؤال عرب پرداخت (بحار: ج 2 صفحه‏ی 65(.

17) ابن ابی‏الحدید: ج 1، صفحه‏ی 9 – 6.

18) شیعه در اسلام: علامه طباطبایی، از انتشارات دارالتبلیغ اسلامی قم، چاپ دوم سال 1348 ش.