مرحوم علامه فاضل دربندی در کتاب «اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات» مینویسد: سید بزرگوار دانشمند ارجمند آقا سید احمد
فرزند علامه سید نصرالله مدرس حائری برای من نقل کرد گفت:
من با جمعی از خادمان حرم حضرت عباس علیهالسلام در صحن آن حضرت به دور هم نشسته بودیم، ناگاه دیدیم مردی در حالی که انگشت کوچکش را گرفته و خون از آن جاری است، سراسیمه با سرعت از حرم بیرون آمد، انگشتش را با دست دیگرش گرفته بود، و شتابزده از صحن بیرون رفت، ما برخاستیم و با سرعت نزد او رفتیم و به او رسیدیم و پرسیدیم: چه شده؟
او دستش را بلند کرد و انگشت کوچکش را به ما نشان داد، دیدیم از بیخ قطع شده است، و از محل قطع شده خون بسیار میریزد، با سرعت به حرم برگشتیم، دیدیم انگشت قطع شدهی او، بیآنکه خون از آن بچکد، در پنجرهی ضریح آویزان شده است، گویی عضوی از اعضاء مرده است، سپس همین مرد روز بعد از دنیا رفت، معلوم شد او خیانتی کرده و بر اثر گناه و اهانت، مورد خشم حضرت عباس علیهالسلام قرار گرفته است. (1).
1) اسرار الشهادة، ص 325 – معالی السبطین، ج 1، ص 454.