جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

داوری عباس و نجات دختر بی‏گناه

زمان مطالعه: 3 دقیقه

مرحوم عالم ربانی و زاهد وارسته، آیت الله حاج آقا حسین فاطمی قمی)ره) را ما دیده بودیم، از شاگردان برجسته مرحوم آیت الحق، حاج میرزاجواد تبریزی بود، و شب‏های جمعه در خانه‏اش پس از اندرزها در خودسازی، دعای کمیل می‏خواند، آن گونه که در و دیوار را به گریه و تضرع می‏انداخت، و تحول عجیبی در حاضران ایجاد می‏کرد، به راستی عالمی ربانی، و عارفی وارسته بود، او در کتاب خود جامع الدرر نقل می‏کند: پدرم سید اسحاق (1) به طور مکرر کرامت زیر را که از آن حضرت عباس علیه‏السلام است نقل کرد، و می‏گفت: «اگر من با دو چشمم ندیده باشم چشمانم کور گردند، و اگر با دو گوشم نشنیده باشم، هر دو گوشم کر شوند و آن این که:

روزی در کربلا به حرم حضرت ابوالفضل علیه‏السلام وارد شدم، ناگاه دیدم جمعیت زیادی از اعراب بادیه‏نشین همراه دختر حامله‏ای وارد حرم شدند، حرم پر از جمعیت بود، آن دختر به ضریح چسبید، فریاد و شیون می‏کرد، همه‏ی حاضران متوجه او شدند، ناگهان همه‏ی حاضران ساکت شدند، صدایی را همه شنیدند که چنین می‏گفت: «پدرم شوهر مادرم می‏باشد.» معلوم شد که این صدا از همان کودکی است که در رحم آن دختر است.

با شنیدن این صدا، احساسات مردم به جوش آمد، هوسه و هلهله بلند شد، مردم به طرف آن دختر هجوم آوردند، خدام آستانه با

زحمت، آن دختر را از چنگ مردم نجات داده و به حجره‏ای که مرکز کلیددارهای آستانه بود بردند.

کلیددار حرم مرحوم سید حسن، پدر مرحوم آقا سید عباس بود، و من با او سابقه‏ی دوستی داشتم، پس از آنکه مردم رفتند، من به حضور آقای سید حسن رفتم و ماجرای آن دختر را از او پرسیدم، او در توضیح، چنین گفت:

این طایفه از اعراب بادیه‏نشین اطراف کربلا هستند، این دختر در عقد پسر عمویش بود، در بین آنها نامزد بازی و ملاقات با همسر، قبل از عروسی بسیار زشت است، و اگر چیزی در این مورد کشف شود، ممکن است موجب خونریزی گردد.

پسر عمو و شوهر این دختر، به علت محروم بودن از ملاقات همسر، یا به علت کدورت با پدر زنش، می‏خواست او را ننگین کند، مراقب دختر می‏شود و سرانجام با او محرمانه ملاقات کرده و همبستر می‏گردد، سپس از ترس آزار پدر زنش فرار می‏نماید.

پس از مدتی حمل دختر ظاهر می‏شود، بستگان دختر پس از اطلاع به تحقیق و بررسی می‏پردازند، دختر می‏گوید: «من از شوهرم دارای حمل شده‏ام.» شوهر او را پیدا می‏کنند، و ماجرا را به او می‏گویند، او از ترس پدر زن، یا آزار رسانی به آنها، منکر قضیه می‏شود.

بستگان دختر تصمیم می‏گیرند تا دختر را بکشند، به التماس‏های دختر اعتنا نمی‏کنند، وقتی دختر خود را در تنگنای سختی می‏نگرد که می‏خواهند او را بی‏گناه بکشند می‏گوید:

«حضرت عباس علیه‏السلام را در مورد من حکم و داور قرار دهید، هر چه او فرمود، همان را اجرا کنید.»

بستگان این پیشنهاد را می‏پذیرد، همراه دختر وارد حرم حضرت ابوالفضل می‏شوند، دختر به ضریح حضرت عباس علیه‏السلام می‏چسبد، و ملتمسانه از او می‏خواهد که داوری کند، و او را از مهلکه نجات بخشد.

در اینجا بود که با لطف مخصوص حضرت عباس علیه‏السلام جنین در رحم دختر، با صدای بلند که همه‏ی حاضران می‏شنوند، گواهی می‏دهد و می‏گوید: «من فرزند شوهر مادرم هستم.» به این ترتیب با اعلان پاکی مادر، آبروی او را حفظ کرده و آن دختر از مهلکه نجات می‏یابد. (2) و حضرت عباس علیه‏السلام همچون پدرش حضرت علی علیه‏السلام که همواره حلال مشکلات مردم بود، و بینوایان و درماندگان را نجات می‏داد، به داد دختر رسید، و با داوری عجیب مذکور، بستگان دختر را نزد بیگانگان و طعنه‏زنان روسفید می‏کند، و با کشف حقیقت، غائله عظیمی که ممکن بود موجب خونریزی و فتنه وسیع شود از بین می‏رود.


1) از علمای ربانی، و از شاگردان برجسته شیخ مرتضی انصاری، مردی زاهد و وارسته بود.

2) اقتباس از جامع الدرر، تألیف آیت الله حاج آقا حسین فاطمی، ج 2، ص 408، چاپ 1385 هـ ق.