عالم بزرگوار، آقای آقا شیخ مهدی کرمانشاهی گفت: مردی نابینا در کربلا در بازار بینالحرمین، مغازه داشت و به کسب و کار مشغول بود، ما تا یاد داریم او را نابینا دیده بودیم، روزی در یکی از حجرههای مقبره که مربوط به خودمان بود، و در قسمت پایین رواق بارگاه حسینی قرار داشت، خوابیده بودم، چون هوا گرم بود، اندکی در حجره را گشوده بودم تا باد خنک بیاید.
در این هنگام صدای هیاهو و جمعیتی را شنیدم، نگاه کردم دیدم از صحن کوچک، جمعیت زیادی وارد حرم شدند، چون در حجرهی ما باز بود، جمعیت به سوی حجرهی ما آمدند، دیدم عدهای دور مردی را گرفتهاند و او را با زور از دست مردم گرفتند و داخل حجرهی من کردند، و در را بستند، خوب به آن مرد نگاه کردم، دیدم همان مرد نابینای کاسب است که او را کاملا میشناختم، مشاهده کردم که اکنون چشمهایش باز شده و بینایی خود را بازیافته است، مردم لباسهای او را پاره کرده بودند، تا به عنوان تبرک ببرند، و فوج فوج به دیدن او میآمدند، انگشت جلو او میگرفتند، میپرسیدند این چند تا است و او جواب صحیح میداد.
کمکم فشار جمعیت کم شد، من از آن مرد پرسیدم چه شده؟ ماجرا را بیان کرد، معلوم شد که در حرم حضرت عباس علیهالسلام با توسل به آن حضرت علیهالسلام شفا گرفته، و چشمش بینا شده است. (1).
1) معجزات و کرامات، تألیف آیت الله میرزا هادی خراسانی، ص 44، طبق نقل کتاب چهرهی درخشان قمر بنیهاشم علیهالسلام، نوشته حجةالاسلام علی ربانی، ص 317.