جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تو باب‏الحوائج هستی

زمان مطالعه: 2 دقیقه

مرحوم علامه شیخ محمدباقر بیرجندی در کبریت الاحمر نقل می‏کند: «من در عالم خواب گوینده‏ای را دیدم می‏گفت: هر کس با این عبارت متوسل به حضرت عباس علیه‏السلام شود، حاجتش برآورده می‏گردد:

عبدالله اباالفضل دخیلک؛

ای عبد خدا ابوالفضل، دست به سوی دامن تو دراز کرده‏ام، پناهم بده.

من بارها با این عبارت، به حضرت عباس علیه‏السلام متوسل شده‏ام و به نتیجه رسیده‏ام، و از آنجا که گمانم به آنجا نمی‏رفت، مشکل من حل می‏شد.» سپس می‏نویسد:

از یکی از اساتید شنیدم، مرد با ایمانی در کربلا سکونت داشت او انسان صالح و اهل خیر بود، فرزند جوان صالحی داشت، بیماری سخت گرفت، او را (پس از مدتی که درمان نیافت) به حرم حضرت عباس علیه‏السلام آورد، و متوسل به ذیل عنایت آن حضرت شد، تا شفای پسرش را از درگاه خدا بطلبد، شب را در حرم به سر برد، صبح آن

شب، یکی از دوستانش نزدش آمد و گفت: من امشب خوابی دیده‏ام، می‏خواهم برایت تعریف کنم، در عالم خواب دیدم حضرت عباس علیه‏السلام شفای پسرت را از درگاه خداوند می‏طلبید، در این هنگام فرشته‏ای از جانب رسول خدا صلی الله علیه وآله نزد عباس علیه‏السلام آمد و عرض کرد: «رسول خدا صلی الله علیه وآله می‏فرماید؛ در مورد این جوان شفاعت نکن، زیرا اجلش نزدیک شده، و مدت عمرش به سر رسیده است.»

عباس علیه‏السلام به آن فرشته فرمود: سلام مرا به پیامبر صلی الله علیه وآله برسان و از قول من بگو: «در مورد شفای این جوان، از درگاه خدا درخواست شفا کن.»

آن فرشته پیام حضرت عباس علیه‏السلام را به رسول خدا صلی الله علیه وآله ابلاغ کرد، رسول خدا صلی الله علیه وآله همان سخن اول را تکرار کرد، و آن فرشته سخن پیامبر صلی الله علیه وآله را به عرض حضرت عباس علیه‏السلام رسانید، و این موضوع سه بار تکرار شد، در مرتبه چهارم، وقتی که فرشته آمد و پیام رسول خدا صلی الله علیه وآله را به عباس علیه‏السلام رسانید (که عمر این جوان به سر آمده، از او شفاعت نکن) عباس علیه‏السلام متغیر شد، و توجه معنوی به رسول خدا صلی الله علیه وآله پیدا کرد و به آن حضرت سلام نمود و عرض کرد: «ای رسول خدا! آیا خداوند لقب باب‏الحوائج را به من نداده؟ مردم مرا به این سمت می‏شناسند، و به من متوسل می‏شوند، اگر چنین نیست این لقب را از من بگیرید.»

رسول خدا صلی الله علیه وآله در حالی که خنده بر لب داشت، به عباس علیه‏السلام فرمود:

ارجع اقر الله عینک، فانت باب الحوائج، و اشفع لمن شئت، و هذا الشاب المریض، قد شفاه الله ببرکتک؛

خداوند چشمت را روشن سازد، بازگرد که تو باب الحوائج هستی، و از هر که خواستی شفاعت کن، و خداوند این جوان بیمار را به برکت وجود تو شفا داد.

آری سوگند به خدا چنین خوابی را دیدم. (1).

به این ترتیب آن جوان شفا یافت.


1) معالی السبطین، ج 1، ص 453.