جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نمای دیگری از جنگ صفین

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

مرحوم محدث و عالم بزرگ، ملا حبیب الله کاشانی روایت می‏کند: در روز عاشورا حضرت عباس علیه‏السلام نزد برادرش امام حسین علیه‏السلام آمد و اصرار بسیار کرد که امام به او اجازه رفتن به میدان بدهد، ولی امام حسین علیه‏السلام اجازه نمی‏داد. عباس علیه‏السلام عرض کرد: در جنگ صفین، روزی به میدان جنگ رفتم و تلاش بسیار کردم، هنگامی که با صورت غبار آلوده و لب‏های خشک نزد پدر بازگشتم، مرا نزد خود طلبید و غبار

از چهره‏ام پاک کرد و به من فرمود: «هنگامی که ماجرای کربلا رخ داد، برادرت حسین علیه‏السلام در صحرای کربلا یار و یاور می‏طلبد، دست از یاریش بر مدار و جان در قدمش نثار کن.»

اکنون آماده‏ی جان نثاری هستم:

عمری بود ای ستوده‏ی روز الست‏

جامی ز می نثار دارم در دست‏

خواهم که شوم فدایت ای جان جهان‏

سر در ره تو سپارم و روح و روان‏

بنابراین ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله به من اجازه‏ی رزم با این ظالمان را بده:

چرا به خدمت جد تو سرخ رو نروم‏

چرا به نزد پیمبر به آبرو نروم‏

چرا ز کرب و بلا جانب جنان نشوم‏

چرا فدای تو ای شاه انس و جان نشوم‏

چرا که لعل شهادت طراز افسر تو است‏

کرم نمای که عباس علیه‏السلام هم برادر تو است (1).


1) تذکرة الشهداء، ص 255.