در اینجا بهتر آن است که پایان این قسمت را با اشعار ناب و پر محتوای زیر از شاعر تیزبین آقای «عارفچه» بیاراییم:
یاور من گر شود خدای اباالفضل
از دل و از جان کنم ثنای اباالفضل
نیست دروغ اََر بگویم این سخن راست
هست رضای خدا رضای اباالفضل
مرتبهی شاهیش دهند به عقبی
آنکه شد اندر جهان گدای اباالفضل
ناطقه لال است تا که وصف بگوید
از ادب و حلم و از حیای اباالفضل
گر که بود عقدهای به دل بگشاید
قدرت دست گره گشای اباالفضل
در دو جهان است چشم جمله محبان
بر کرم و جود و بر عطای اباالفضل
در دل من کی هوای خلد برین است
چونکه بود بر سرم هوای اباالفضل
جمله شهیدان خورند غبطه چو بینند
روز جزا حشمت و علای اباالفضل
در کف زهرا بس این برای شفاعت
روز مکافات، دستهای اباالفضل
نیست دو عالم بهای یک سر مویش
گر که بسنجند خون بهای اباالفضل
با لب خندان به باغ خلد خرامد
هر که کند گریه در عزای اباالفضل
شکر که «عارفچه» از عطای خداوند
گشت ز جان منقبت سرای اباالفضل
جنت و رضوان و حور و کوثر و غلمان
هست همه آیتی ز خوی ابوالفضل
نور دل حیدر است و شمع شهیدان
مظهر حق است نور روی ابوالفضل
شمس و قمر شد خجل ز نور جمالش
مشک ختن شمهای ز بوی ابوالفضل
خالق اعظم گناه خلق دو عالم
جمله ببخشد به آبروی ابوالفضل