جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

به عنوان مقدمه

زمان مطالعه: 3 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم‏

(یا صاحب الزمان ادرکنا)

آنک مردی به قامت تاریخ! شمشیرش ایمان، سپرش تقوی، نیزه و زوبینش شجاعت ورادی؛ از نگاهش عاطفه می‏بارد و در جبینش نور خدا جاری است؛ چون کوهی بر اسب نشسته، اسبی که خروش دریا را در سینه دارد؛ با پاسبخشی از خیام حرم ابی عبدالله الحسین علیه‏السلام مشغول است، خیامی که قرنهاست نه فقط در کربلا که در جای جای زمین برپاست؛ و زمان، شب عاشوراست.

فردا او که پدر فضیلت است هفتاد داغ می‏بیند، هفتاد لاله‏ی پرپر می‏بوید، هفتاد مرغ عشق را در پرواز سرخ‏شان بدرقه می‏کند. فردا او دستانش را به خدا هدیه می‏کند و بدینسان جاودانه می‏شود.

تا زمان باقی است، ابوالفضل زنده خواهد بود. خونش در رگهای حقیقت، جریان زندگی؛ چشمانش در ظلمات شبهای ظلم، مهتابی بر فروغ؛ دستانش در خیام همیشه برپای عاشورا، عمود خیمه‏ی امام حسین علیه‏السلام خواهد ماند.

هفتاد مرغ عشق به سرداری او در پهنه‏ی آسمان ایثار، پرواز سیمرغ ثار را، تا خدا دنبال می‏کنند. هفتاد لاله در دشت سینه، و هفتاد داغ بر جبین دل او، پرچمی می‏شوند که در دستهای امام حسین تا عرش و تا قیامت، گسترش خواهد داشت؛ و عاشورا، هر روز تکرار می‏شود.

و هر شب می‏توان عباس بن علی بن ابیطالب را دید که هیئت پدرش را دارد و هیبت او را، رشادت او را، شجاعت او را، صداقت او را، عدالت او را، علم او را، ایمان او را و اخلاص او را؛ با این همه در برابر برادرش حسین علیه‏السلام عبدی را می‏ماند در برابر مولا، سربازی را می‏ماند در برابر فرمانده، مریدی را می‏ماند در برابر مراد.

آنک حسین علیه‏السلام را می‏بینید! از خیمه بیرون آمده است تا به پاسبخش هر شبه‏ی خیام حرم کربلائیان، سری بزند. او سپهسالار لشکر خویش را، به خطاب «برادر من» می‏خواند. و ابوالفضل سرشار از عطر این همه مهربانی، او را باز هم «مولای من» می‏نامد.

اما فردا چنین نخواهد بود؛ او در کنار علقمه، وقتی سر خون آلوده‏ی خویش را بر دامن زهرای اطهر می‏بیند، جسارت خواهد یافت تا آرزوی نهایی عمر خویش را، جامه‏ی عمل بپوشاند و زاده‏ی فاطمه را «برادر» خطاب کند.

السلام علیک یا اباالفضل العباس بن امیرالمؤمنین

السلام علیک یا ناصر دین الله

السلام علیک یا ناصر رسول الله

السلام علیک یا ناصر فاطمة الزهرا

السلام علیک ایها الأخ المواسی

کاش می‏گشتم فدای دست تو

تا نمی‏دیدم عزای دست تو

خیمه‏های ظهر عاشورا هنوز

تکیه دارد بر عصای دست تو

از درخت سبز باغ مصطفی‏

تافتاده شاخه‏های دست تو؛

اشک می‏ریزد ز چشم اهل دل‏

در عزای غم فزای دست تو

یک چمن گلهای سرخ نینوا

سبز می‏گردد به پای دست تو

گلشنی از لاله‏های زخم شد

ابتدا تا انتهای دست تو

رود شد، دریا شد، اقیانوس شد

چشمه‏ای از ماجرای دست تو

می‏شود آن سوی اقیانوس رفت‏

تا خدا با ناخدای دست تو

در شگفتم از تو ای دست خدا

چیست آیا خونبهای دست تو

صادق رحمانی (1).

آن چه پیش رو دارید با عنوان «پرچمدار نینوا» از مؤلف گرانقدر و محقق بزرگوار، حجةالاسلام و المسلمین آقای محمدی اشتهاردی، تحلیلی از زندگانی سراسر شرافت و پر افتخار سرداری بی‏نظیر است که در دامان انسان کامل امیرالمؤمنین علیه‏السلام، پرورش یافت و صبر و استقامت را در کنار برادرش امام مجتبی علیه‏السلام تجربه کرد، و جهاد و شهادت را همپای امامش، ابی عبدالله الحسین علیه‏السلام به جان پذیرفت،

تا چون سایر شهیدان کربلا، رمز جاودانگی اسلام و ولایت باشد، و آنقدر پیش خدا آبرو یابد که همگان او را «باب الحوائج الی الله» خوانند، کسی که هیچ حاجتمند درگاه خدا به او توسل نمی‏جوید مگر این که حاجات خویش را به وساطت او روا شده خواهد یافت.

»السلام علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعث حیا»

واحد تحقیقات‏ مسجد مقدس جمکران – قم، محرم الحرام 1418


1) با همین واژه‏های معمولی.