جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

یزید، به حیرت می‏افتد

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

در نقلهای تاریخی آمده است که: پرچم حضرت عباس علیه‏السلام، پرچمدار کربلا، جزو اموال غارت شده‏ای بود که به شام بردند. در میان غنائم، وقتی که یزید چشمش به آن پرچم افتاد، عمیقا آن را نگاه کرد و در فکر فرورفت و سه بار از روی تعجب برخاست و نشست. سؤال کردند: » ای امیر، چه شده که این گونه شگفت‏زده و مبهوت شده‏ای؟ «.

یزید در جواب گفت: این پرچم در کربلا به دست چه کسی بوده است؟

گفتند: به دست برادر حسین علیه‏السلام، که نامش عباس بود و پرچمداری سپاه امام حسین علیه‏السلام را از جانب وی بر عهده داشت.

یزید گفت: تعجبم از شجاعت عجیب این پرچمدار است!

پرسیدند: چطور؟!

گفت: خوب به این پرچم بنگرید، می‏بینید که تمام قسمتهای آن – از پارچه گرفته تا چوب آن – بر اثر اصابت تیرها و سلاحهای دیگر که به آن رسیده، آسیب دیده است، جز دستگیره‏ی آن، و این موضع – که کاملا سالم مانده – حاکی از آن است که تیرها به دست پرچمدار اصابت می‏کرده، ولی او پرچم را رها نکرده است، و تا آخرین توان خود، پرچم را نگهداشته است، و تنها وقتی که آخرین رمق خویش را از دست داده، پرچم از دستش افتاده » یا با دست او با هم افتاده » است، و لذا دستگیره‏ی پرچم اینگونه سالم مانده است! (1).

چو بیرق از کف عباس نوجوان افتاد

آتش به خرمن سلطان انس و جان افتاد

به خون دیده‏ی انجم طپید رایت مهر

که نعش صاحب رایت، به خون طپان افتاد

ز پیش چشم برادر برای آب حیات‏

جدا ز خضر، چو اسکندر زمان افتاد


1) داستان دوستان: ج 2 ص 234، داستان 164، به نقل از کتاب دین و تمدین: محمدعلی حومانی لبنانی.