جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

یا حسین – به حق عباس

زمان مطالعه: 3 دقیقه

حضرت مستطاب حامی و مروج مکتب محمد و آل محمد و شیفته‏ی اهل‏بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام، جناب آقای حاج حسین بدرالدینی حیدر خانی زید عمره العالی عنایت حضرت قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام را نسبت به خود و پدر محترمش رحمه الله این گونه به تحریر درآورده‏اند. خداوند – ان شاء الله آن سفر کرده‏ی عزیز را از سفره‏ی عنایات و محمد و آل محمد علیهم‏السلام بهره‏مند سازد و ایشان را از شر شیاطین انسی و جنی حفظ فرماید، آمین رب العالمین.

جناب مستطاب حجت‏الاسلام و المسلمین حاج شیخ علی ربانی – که سعادت تدوین مجموعه‏ی حاضر را نصیب برده و به این همت عاشقانه ذخیره‏ی محشر را، فراهم آورده و به عالی‏ترین مکان ارتقا یافته و به والاترین درجه‏ی فیض و توجه نائل آمده است – خواستند که نام حقیر نیز در حاشیه افتخار نامه‏ای که تنظیم نموده به ثبت رسد «ای بخت! تو خوش که بخت ما کردی خوش«.

فیض التجاء به آل محمد فرزندان فاطمه و علی علیهماالسلام عالی‏ترین توجه الهی، بلکه هدیه‏ی خدای تعالی به ابنای بشر بوده و سعادتمند آنهایی که چون

پیامبران علیهم‏السلام آل بیت شرف و عزت را قبله نیاز قرار داده و پیوسته بر آن درگاه پناه برده‏اند.

راقم به عنایت بی‏علت آل علی علیه‏السلام خاصه صاحب الأمر و العصر و الزمان ارواحنا فداه به این سعادت نواخته شده‏ام که حتی نمک طعام خود را از آل عصمت علیهم‏السلام طلب کنم و موالیان، کریمانه نالایق نوازی نموده‏اند.

از جمله پدرم حسن بن هادی بن مهدی بن پیر حیدر خانی سمنانی که از تبار خوبان و همنشین نیکان روزگارش بود و پاکان عصرش به این تعریفش می‏کردند: نه حرامی خورد و نه حرامی مرتکب شد، پیشه دست به کار و دل به یار داشت – بر اثر فشار و زحمات زندگی به بستر کشیده شد و در آن حال، سکته‏ای مغزی کرد. پلک چشم بسته شده، پزشکان دستور عمل جراحی مغز دادند، فراق با تلاوت قرآن و زیارت عاشورا او را چنان رنج می‏داد که برخلاف میل باطنی تن به عمل جراحی داد.

لکن فوری مهر تربت را به ایشان داده، عرض کردم: شب‏ها روی چشم بگذارید و بگویید: یا حسین! به حق عباس.

او چنین کرد دو روز طول نکشید، شفا یافت، سلامتی کامل بازگشت. تقریبا دو سال گذشته بود که سکته شدیدی او را به حال اغما درآورد و در بخش بیمارستان مهر – که تقریبا اتاق انتظار مرگ است – بستری شد. شبی خواستم با ایشان – که آخرین ساعات را می‏گذراند – دیدار کنم. ساعت 11 شب در حالی که کاملا بیهوش بودند، به دیدنش رفتم، پایشان را بوسیدم و مزاحمت را کم کردم.

طبیب به حاج سید نصرالله نقوی – که از خوبان خدمتگزار روزگار است – گفته بود: به ایشان بگویید: خود را برای فردا و مراسم دفن مهیا کنند.

این پیغام را به من انتقال دادند. از این پیغام مشوش نشدم، زیرا من که از همان لحظه‏ی دیدار به عباس بن علی بن ابی‏طالب علیهماالسلام التجاء برده بودم و نذر کردم اگر پدرم به برکت توجه نور دل حیدر، شمع شهدای کربلا ماه بنی‏هاشم علیه‏السلام شفا یابد، کتابی در شرح حال ایشان تألیف کنم.

آن شب به بیداری صبح شد، بعد از نماز، خواب دامن چشم را گرفت که ناگهان صدای همهمه‏ی اطرافیان بیدارم کرد. می‏گفتند: الآن از بیمارستان تلفن کردند، گفتند: آقای حسن حیدر خانی بیمار شماست؟

اینان که انتظار مرگ داشتند، می‏گویند: بله، چی شده؟

جواب می‏دهند: ایشان می‏گویند: به عبدالرضا بگویید: چرا مرا تنها گذاشته است؟

بعد از آن به منزل انتقال داده شدند تا زمان مرگ عادی و راحت روزگار گذراندند.

ای عباس بن علی! باب توجه و عنایت حسین علیه‏السلام، شهید به حق حسین علیه‏السلام توجه و عنایت را از این نالایق برمدار.