جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

یا ابوالفضل ما را از دست این ملعون نجات بده‏

زمان مطالعه: 2 دقیقه

اینجانب محمدرضا حسین‏زاده فرزند ولی الله، که وطن آبا و اجدادیمان شهرستان سراب از استان آذربایجان شرقی است این کرامت را از زبان دامادمان شنیده‏ام که او نیز از مادر بزرگوارشان نقل می‏کند. (1).

در اوج ظلم و ستم شاهی پهلوی دوم، یکی از امنیه‏های سیاه دل در یکی از روستاهای سراب مشغول ظلم و ستم و خون دل خوراندن به مردم ستمدیده بود. در یکی از روزهای فصل پاییز دهه چهل، پیرزنی همراه با عروس جوان خود از یکی از روستاهای اطراف برای ادای نذر خود به روستای مذکور به قصد سراب خارج می‏شود.

آنان در دشتی به هم می‏رسند، وقتی که چشم امنیه به دو زن بی‏پناه در آن دشت خلوت می‏افتد با هجوم وسوسه‏های شیطانی راه را بر آنان می‏بندد و از اسب پیاده می‏شود و تقاضای عمل بی‏شرمانه‏ای از نوعروس می‏کند. پیرزن در حالی که مانند بید به خود می‏لرزید اظهار می‏کند که او نزد من امانت است، پسرم که به سربازی رفته است او را به من سپرده است و شروع به عجز و التماس می‏کند، اما در آن سنگدل اثری نمی‏کند و آن امنیه ملعون و شرور هم چنان اصرار به اجرای نقشه پلید خود می‏کند پیرزن که خود را از همه جا بریده و قطع می‏بیند، دست به دامن پناه بی‏پناهان و غیرت الله می‏زند و با فریاد بلند می‏گوید: یا ابوالفضل ما را از دست این ملعون نجات بده.

در این اثنا در دوردست‏های جاده، سواری دیده می‏شود که به سوی آنها روانه بوده است و لحظه به لحظه به آنان نزدیک‏تر می‏شده است. امنیه با دیدن او خود را جمع و جور می‏کند و سریع سوار اسب می‏شود و به تاخت خود را دور می‏کند.

پیرزن و نوعروس نیز که از مهلکه نجات یافته بودند؛ به روستای خود برمی‏

گردند. گفتنی است پیرزن از هول حادثه آن روز چند هفته بیمار می‏شود و در بستر می‏افتد و سرانجام دار فانی را وداع می‏گوید و امنیه مذکور هنگامی که در شهر سراب با اسب خود حرکت می‏کرده است اسب او با شنیدن صدای بوق اتومبیلی وحشت می‏کند و سوار خود را چنان به آسفالت خیابان می‏کوبد که مغزش پراکنده می‏شود.

ارادتمند خاندان عصمت و طهارت محمد رضا حسین‏زاده – از قرچک‏


1) در اینجا برای این که به سندیت کرامت فوق اشاره داشته باشم به این نکته اشاره می‏کنم که این حادثه در روستای هروان از توابع سراب اتفاق افتاده است که افراد سالخورده این روستا به یاد دارند چون از فرزندان و نوادگان و بستگان این امنیه رژیم ستم شاهی در قید حیاتند و در بین آنها افراد موضی وجود دارد اینجانب از ذکر نام او خودداری کردم که موجب هتک آبروی آنان نشود.