جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

یا اباالفضل – با همین پای شکسته می‏آیم و…

زمان مطالعه: 3 دقیقه

1- چنانچه همه می‏دانیم که در ماه صفر 1424 قمری (1382 شمسی) حکومت ظالمانه و یزیدی صدام در عراق ساقط شد و بعد از سقوط حکومت آن ملعون و باز شدن مرزهای ایران و عراق، حدود یک سال عاشقان حسینی از راه‏های مرزی زمینی و آبی، حتی از طریق جاده‏های صعب‏العبور کوه‏ها و دره‏ها، با تحمل تشنگی‏های بسیار و استقبال خطرات زیاد (از جمله رحلت و شهادت عده زیادی از زایران کربلای حسینی در بیابان‏ها و کوه‏ها…) به هر طریق ممکن خود را به دیار دوست می‏رساندند، البته در این مدت معجزات و عنایات زیادی

از ائمه‏ی عتبات عالیات علیهم‏السلام به امداد زایران شتافت.

اکنون یکی از هزاران عنایات اهل‏بیت علیهم‏السلام در آن مدت را با هم می‏خوانیم:

پسرعمه‏ی این‏جانب (آقای کربلایی محمد علیزاده، دام عزه) در ماه رجب همان سال – یعنی مرداد ماه 1382 – جزو عاشقانی بود که با پای پیاده کوه‏های شهر مرزی مهران را طی نمود و بعد از رسیدن به شهر بدره (شهر مرزی عراق(، آنگاه با ماشین، خود را به عتبات عالیات رسانید.

موقعی که بنده برای عرض زیارت قبول به خدمت او رسیدم، ضمن صحبت‏ها، این معجزه‏ی قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام را برای بنده تعریف کرد (ظاهرا تا این تاریخ – 1384 – که دو سال از زیارت او می‏گذرد، برای کسی نقل نکرد) او گفت:

وقت غروب آفتاب بود که از ابتدای جاده، پیاده‏روی در کوه‏ها آغاز شد و به همراهی راهنما (که به اصطلاح بلدچی می‏گویند) سراشیبی دره‏ها و قله‏ها را طی می‏کردیم. شب فرارسید و در تاریکی شب، گروه عاشقان حسین علیه‏السلام با یاد بچه‏های خردسال و دختران و مخدرات اهل‏بیت پیامبر صلی الله علیه و آله زحمت و رنج راه رفتن روی سنگلاخ کوه‏ها، دره‏ها و فراز و نشیب‏های خطرناک و… را تبدیل به لذتی وصف نکردنی می‏نمودند.

در این حال و هوای عشق زیارت حسین علیه‏السلام ساعت به یازده شب رسیده بود که احساس درد عجیبی در کف پای خودم کردم که با دقت و کنجکاوی متوجه شدم، استخوان کنار گودی کف پا در اثر دویدن‏های ممتد بر روی سنگ‏ها و کلوخ‏ها و… شکسته شده است. ابتدا توجه نکردم و همان طور به راه ادامه دادم، مقداری که مسیر را طی کردم، هم درد بسیار شدیدتر شد و هم در کف پا، ورم زیادی ظاهر شد که توان حرکت از من سلب شد. ناچار ایستادم، دیگر نمی‏توانستم راه بروم.

خوب دقت بفرمایید!

شب سیزدهم رجب، شب میلاد امیرمؤمنان حضرت علی علیه‏السلام شاه نجف بود. من بعد از عمری آرزو – اکنون که حدود چهل سال از سن من می‏گذرد – برای اولین بار می‏خواهم زائر ائمه علیهم‏السلام در عتبات عالیات شوم. با این پای از کار افتاده چه کنم؟

یا باید کسی مرا بر دوش خود حمل کند – که امکان این کار نبود – و یا باید دوباره به عقب برگردم که آن هم غیر از مشکل شکستگی پا، امکان آن فراهم نبود و بر فرض امکان، من به این کار حاضر نمی‏شدم. لذا در همان جا، ساعت یازده شب در بین کوه‏ها قلب خود را متوجه آقای همه‏ی عاشقان، باب الحوائج و امید گرفتاران حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام نموده، عرض کردم:

یا اباالفضل! من به عشق زیارت شما حرکت کردم، الآن پایم شکسته و نمی‏توان راه بروم؛ ولی با همین پا می‏آیم و همین الآن حرکت را ادامه می‏دهم و هر چه پیش آید، ابدا به دکتر مراجعه نخواهم کرد.

این را به اباالفضل علیه‏السلام عرض کردم و با همان پا مشغول پیاده‏روی شدم. خدا می‏داند از ساعت یازده شب تا ساعت یازده قبل از ظهر فردا – دوازده ساعت تمام – راه رفتیم، تا به مرز عراق رسیدیم و در طول این دوازده ساعت پیاده‏روی، کمترین درد احساس نکردم و به راحتی می‏رفتم. وقتی خواستیم در «بدره» – یکی از شهرهای عراق – سوار ماشین شویم به پای خود نگاه کردم، در اثر ورم مانند یک متکا شده بود، سوار ماشین شدیم و عصر سیزده رجب – یعنی روز تولد حضرت علی علیه‏السلام – به نجف اشرف رسیدیم.

پای من آن قدر ورم کرده بود که نمی‏توانستم دمپایی بپوشم، ناچار با پارچه‏ای آن را به دمپایی بسته و گره زدم. وقتی رفقا و زوار این طوری می‏دیدند، اصرار می‏کردند که به دکتر مراجعه کنم، ولی من قبول نمی‏کردم. حدود یک هفته با همان پای متورم نجف اشرف، کربلا، کاظمین و سامرا را زیارت نمودم.

البته ناگفته نماند، روز به روز ورم پایم کمتر می‏شد و لطف و معجزه‏ی قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام برای من لحظه به لحظه بیشتر روشن می‏گشت.

وقتی به وطن و خانه‏ی خود آمدیم، خواهرم که آشنایی به طبابت و جراحی داشت، مختصری از وضع پایم خبردار شد. ولی آنچه اصرار کرد و می‏گفت: پای شکسته کم‏کم استخوان سیاه می‏کند و…

من قبول نمی‏کردم و یقین به لطف ابوالفضل علیه‏السلام داشتم، تا این که – الحمد لله – اثری از ورم کف پا و شکستگی نماند.

این‏جانب – محمدرضا خورشیدی – می‏گوید: از زمانی که (1384 شمسی) پسرعمه‏ی عزیزم این معجزه‏ی باب الحوائج علیه‏السلام را برایم نقل کرد، حدود دو سال می‏گذرد و الحمد لله در نهایت سلامتی مشغول کارهای روزمره‏ی خود می‏باشد و ابدا دردی در ناحیه‏ی پا احساس نمی‏کند.