جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

گلهای پرپر

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

سعادتمندان سپاه حسین علیه‏السلام با خود عهد کرده بودند که تا وقتی زنده‏اند نگذارند هیچ یک از خاندان حضرت به میدان برود. آنها می‏خواستند فدایی فرزند فاطمه شوند تا با رویی سپید به دیدار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نایل شوند.

ساعاتی پس از ظهر عاشورا صحرای نینوا از حماسه‏سازان خالی شد و تمامی پیشمرگان حسینی به سوی محبوب شتافتند. اینک نوبت بنی‏هاشم فرا رسیده بود. یکایک آن سرو قامتان علوی ‏مرام به سوی اباعبدالله علیه‏السلام راهی شدند، تا از حضورش اذن نبرد گیرند.

ابتدا دردانه‏ی حسین، علی اکبر، خدمت پدر آمد و اجازه گرفت و به سوی میدان رفت. (1) سپس دستان کوچک قاسم، حلقه‏ی گلی از عشق و عاطفه بر گردن عمو شد و فرزند امام حسن علیه‏السلام با چشمانی اشکبار اجازه‏ی میدان طلبید. (2) در پی آنها فرزندان عقیل و جعفر و یادگاران مسلم، شهد شیرین شهادت نوشیدند. «عون» فرزند زینب برای یاری حجت خدا خدایی شد و میقات ملاقات با پروردگار را همچنان گلگون نگاه داشت (3).


1) مقاتل الطالبیین، ص 116 – 115؛ نفس المهموم، ص 308 – 307.

2) همان، ص 321؛ مقاتل الطالبیین، ص 93 – 92.

3) خون خدا، ص 75 – 73، زندگانی حضرت ابوالفضل العباس، ص 208،205 – 204.