جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

گشتم آخر خجل

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

بر لب آبم و از داغ لبت می‏میرم‏

هر دم از غصه جانسوز تو آتش گیرم‏

مادرم داد به من، درس وفاداری را

عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم‏

گاه سردار و علمدارم و گاهی سقا

گه به پاس حرمت، گشت زنان، چون شیرم‏

سعیها کرد عدو، تا کندم از تو جدا

با وجودت، که تواند که کند تسخیرم؟

در نگاه غضب آلوده‏ی من، دشمن دید

که چو شیری من ازین جیفه‏ی دنیا سیرم‏

بوته‏ی عشق تو کرده است مرا چون زر ناب‏

دیگر این آتش غم‏ها ندهد تغییرم‏

گر مرا شور جوانی و بهار عمر است‏

از خزان تو دگر ای گل زهرا پیرم‏

سعی بسیار نمودم که کنم سیرابت‏

گشتم آخر خجل از کوشش بی‏تأثیرم‏

اکبرت کشته شد و نوبتم آخر نرسید؟

سینه‏ام تنگ شد از بس که بود تأخیرم‏

غیرتم گاه نهیبم زند: از جا برخیز!

لیک فرمان مطاع تو شود پاگیرم‏

تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم‏

آیت قهر، بیان شد ز لب شمشیرم‏

سایه‏ی پرچم تو کرد سرافراز مرا

عشق تو، کرد عطا دولت عالمگیرم‏

کربلا کعبه‏ی عشق است و من، اندر احرام‏

شد درین قبله‏ی عشاق، دو تا تقصیرم‏

دست من، خورد به آبی که نصیب تو نشد

چشم من، داد از آن آب روان تصویرم‏

باید این دیده و این دست، دهم قربانی‏

تا که تکمیل شود حج من و تقدیرم‏

زان جهت، دست به پای تو فشاندم بر خاک‏

تا کنم دیده فدا، چشم به راه تیرم‏

ای قد و قامت تو، معنی «قد قامت» من‏

ای که الهام عبادت، ز وجودت گیرم‏

وصل شد حال قیامم، ز عمودی به سجود

بی‏رکوع است نماز من و، این تکبیرم‏

جسدم را به سوی خیمه‏ی اصغر نبرید

که خجالت زده زآن تشنه لب بی‏شیرم‏

تا کند مدح ابوالفضل، امام سجاد

نارسا هست (حسان) شعر من و تقریرم‏