جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کیسه‏ی خود را شناختم و از او گرفتم

زمان مطالعه: 2 دقیقه

حجةالاسلام والمسلمین آقای حاج سید حسن موسوی ملکی، از مدرسین حوزه‏ی علمیه‏ی قم، اظهار داشتند:

32. والد معظم این جانب، عالم ربانی مرحوم آیت‏الله آقای حاج سید عباس موسوی ملکی تسوجی، زاهد و متصف به ملکات فاضله و نایل به کسب اجازه‏ی اجتهاد از آیات عظام آقا ضیاء عراقی و حاج شیخ محمدکاظم شیرازی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی – رضوان الله تعالی علیهم – بودند که در سال 1361 شمسی به رحمت ایزدی پیوستند و در قبرستان باغ رضوان قم دفن گردیدند.

ایشان از پدرشان، عالم جلیل القدر آقا سید حسن موسوی ملکی تسوجی، نقل کردند که می‏فرمود: در ایام تشرف به عتبه بوسی سالار شهیدان حسین بن علی علیهماالسلام و صاحب لوای ایشان قمر منیر بنی‏هاشم ابوالفضل العباس علیه‏السلام، روزی در حرم مطهر حضرت عباس علیه‏السلام مشغول زیارت بودم که ناگهان دیدم بانگی از صحن مطهر طنین‏انداز شد.

من هم در معیت زائرین از روضه‏ی منوره خارج و وارد صحن شدم. در وسط صحن مطهر جمعی دور شخصی را گرفته بودند. ما هم به طرف آنها رفتیم، دیدیم عربی بلند قامت نقش بر زمین شد و فرد دیگری در همان زمان با دست خود کیسه‏ی پول را از او گرفت و در همان دم روح از بدن عرب خارج گردید.

زائرین، دور صاحب کیسه را گرفتند و قضیه را از او سؤال کردند. جواب داد: من اهل فلان منطقه هستم و برای زیارت آمده‏ام. مخارج سفر را نیز در این کیسه قرار داده بودم. ولی زمانی که در حرم مطهر حضرت عباس علیه‏السلام مشغول زیارت بودم، متوجه شدم کیسه‏ی پولم را از جیبم دزدیده‏اند. رو به ضریح مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام کرده و عرضه داشتم: یا ابافاضل، من غریبم و زائر و مهمان، شما مرا می‏شناسید و می‏دانید غیر از شما آشنایی ندارم. آیا طریقه‏ی غریب نوازی و مهمانداری، این است؟! همین الآن من کیسه‏ی پولم را از شما می‏خواهم، اگر اجابت نکنید به آستان مقدس دادرس بیچارگان، علی بن ابی‏طالب علیهماالسلام، خواهم رفت و از مهمان نوازی شما شکایت خواهم کرد! که بلافاصله صدای این عرب را شنیدم و کیسه‏ی خود را در دست او دیده و شناخته و از او گرفتم!