جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پرتوی از مقام ارجمند ام‏البنین

زمان مطالعه: 3 دقیقه

ام‏البنین از بانوان پاک سرشت، مهربان، دلاور و بامعرفت بود، هنگامی که به خانه‏ی علی علیه‏السلام آمد، مادر دومی و فاطمه‏ی ثانی برای فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام بود، آنها را بر فرزندان خود مقدم می‏داشت.

مطابق نقل بعضی: «روزی به همسرش علی علیه‏السلام عرض کرد: از این به بعد مرا فاطمه صدا نزن، زیرا وقتی که مرا با این نام صدا می‏زنی، فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام به یاد مادرشان می‏افتند و مصایب حضرت زهرا علیهاالسلام به خاطرشان می‏آید و رنجیده خاطر می‏گردند.»

حضرت علی علیه‏السلام تقاضای او را پذیرفت، و او از آن روز به بعد او را

که دارای فرزندانی شده بود «ام‏البنین» (مادر پسرها) خواند. آری ام البنین از چنین روحیه‏ی عالی برخوردار بود، افتخار می‏کرد که در خانه‏ی سرور انسان‏ها حضرت علی علیه‏السلام به خدمتگزاری فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام اشتغال دارد، و مادر دومی برای آنها است، آنها نیز به ام‏البنین احترام شایانی می‏نمودند و همچون مادر، او را دوست داشتند.

روایت شده: هنگامی‏ که ام‏البنین علیهاالسلام به خانه علی علیه‏السلام آمده حسن و حسین علیه‏السلام هر دو بر اثر بیماری، بستری بودند، ام‏البنین علیهاالسلام همچون یک مادر دلسوز و مهربان، از آنها پرستاری کرد و به خدمت آنها کمر همت بست.

عالم ربانی، زین‏الدین، معروف به شهید ثانی (متوفی 965 ه. ق) می‏نویسد: «ام‏البنین علیهاالسلام از بانوان با معرفت و پر فضیلت بود، نسبت به خاندان نبوت، محبت و دلبستگی خالص و شدید داشت، و خود را وقف خدمت به آنها نموده بود، خاندان نبوت نیز برای او جایگاه والایی قایل بودند و به او احترام مخصوص می‏نمودند، در روزهای عید، به احترام او به محضرش می‏رفتند و ادای احترام می‏کردند و حضرت زینب علیهاالسلام شریک نهضت حسینی پس از بازگشت از سفر کربلا به مدینه، به محضر او رفت و شهادت فرزندانش را به او تسلیت گفت… (1).

ام‏البنین به قدری با ایمان و معرفت بود – چنانکه خاطر نشان

می‏شود – پس از آنکه خبر شهادت چهار پسرش در کربلا، به او که در مدینه بود، رسید. به مسجد آمد، وقتی که بشیر از شهادت فرزندان او خبر می‏داد، گفت:

یا بشیر اخبرنی عن ابی عبدالله الحسین، اولادی و من تحت الخضراء کلهم فداء لابی عبدالله الحسین؛

ای بشیر! از امام حسین علیه‏السلام به من خبر بده، همه‏ی فرزندانم و همه آنچه در زیر آسمان کبود است به فدای امام حسین علیه‏السلام باشند.

وقتی که بشیر خبر شهادت امام حسین علیه‏السلام را اعلام کرد، آنگاه ام‏البنین در حالی که بسیار منقلب شده بود گفت:

قد قطعت نیاط قلبی؛

ای بشیر! با این خبر بندهای دلم را پاره پاره کردی.

علامه مامقانی پس از نقل این مطلب، می‏گوید: «این برخورد بیانگر قوت ایمان و قوت تشیع ام‏البنین علیهاالسلام است، و این گونه علاقه و محبت پرشور ام‏البنین علیهاالسلام به امام حسین علیه‏السلام جز از این جهت نیست که ام‏البنین به امامت امام حسین علیه‏السلام اعتقاد و معرفت داشت، و کشته شدن چهار فرزند رشیدش را در برابر مقام امامت عظمای امام حسین علیه‏السلام کوچک و ناچیزی می‏دانست، و این روش، از مقام بسیار ارجمند ام‏البنین در معرفت و دیانت، حکایت می‏کند.» (2).

نیز روایت شده: هنگامی‏که بازماندگان کربلا به مدینه بازگشتند، حضرت ام‏البنین علیهاالسلام با زینب علیهاالسلام ملاقات کرد و احوال پسرانش را از او پرسید، حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: «همه آنها کشته شدند«.

ام‏البنین علیهاالسلام عرض کرد: «جان همه به فدای حسین علیه‏السلام، از حسین علیه‏السلام چه خبر؟»

زینب علیهاالسلام فرمود: «حسین علیه‏السلام را با لب تشنه کشتند.»

ام‏البنین علیهاالسلام تا این سخن را شنید، آن چنان دگرگون شد که بی‏اختیار دستهایش را بلند کرد و بر سرش کوبید و چندین بار فریاد زد:

وا حسیناه!؛

وای حسین جان! (3).

از گفتنی‏ها اینکه: حضرت ام‏البنین علیه‏السلام گاهی بین بینوایان و فرزندش حضرت عباس علیه‏السلام در عالم معنی، واسطه شده و لطف حضرت عباس علیه‏السلام را شامل آنها می‏گرداند، در این راستا نظر شما را به حادثه‏ی زیر که از یک مرجع تقلید، مرحوم آیت‏الله العظمی ملاعلی همدانی (ره) نقل شده جلب می‏کنم:

ایشان فرمود: در یکی از روستاهای همدان، خانمی پس از سال‏ها ازدواج، بچه‏دار نشد، خانم دیگر به او گفت: «نذر کن اگر خداوند پسری به شما عنایت کرد، نامش را ابوالفضل بگذار.» او چنین نذری کرد، اتفاقا دارای پسر شد و نام او را ابوالفضل نهاد، این پسر به سن 14 و 15 سالگی رسید و دچار بیماری بی‏درمان شد، به طوری که از

ادامه‏ی زندگیش مأیوس شدند، همان خانم به مادر این پسر گفت: «با جدیت و اعتقاد کامل به حضرت عباس علیه‏السلام متوسل شو، تا سلامتی فرزندت را برگرداند.» مادر شبی توسلات جدی به حضرت عباس علیه‏السلام پیدا کرد، صبح آن شب شنید در می‏زنند، رفت در را باز کرد، دید همان خانم است به مادر نوجوان گفت: «زهرا خانم! خدا پسرت را شفا داد، زیرا امشب من در خواب دیدم جمعی از بانوان که حضرت ام‏البنین علیهاالسلام مادر حضرت عباس در پیشاپیش آنها است، به خانه‏ی شما رفت و آمد می‏کنند، از ام‏البنین علیهاالسلام پرسیدم کجا می‏روی؟ فرمود: برای شفای این پسر می‏روم«. مادر نوجوان، به سراغ نوجوانش می‏رود و مشاهده می‏کند که پسرش شفا یافته است. (4).


1) زندگانی حضرت ابوالفضل العباس، از: باقر شریف قرشی، ترجمه‏ی سید حسن اسلامی، ص 21 – الفصول المهمه – ص 145.

2) تنقیح المقال، ج 3، (فصل النساء(، ص 70.

3) تذکرة الشهداء تألیف ملا حبیب الله کاشانی، ص 443.

4) نقل از آیت‏الله احمد صابری همدانی.