جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پرتوی از فضایل حضرت علی

زمان مطالعه: 13 دقیقه

اگر چه پیشتر به مناسبت‏های مختلف، به بعضی از فضایل آن حضرت اشاره شده است، و کسی را یارای غور در این دریای ژرف نیست، ولی به اختصار به فضایل دیگری از آن حضرت می‏پردازیم:

حسکانی حنفی از اعلام قرن پنجم هجری از مجاهد – که از بزرگان تابعین و اعلام مفسرین است – نقل می‏کند که:

برای علی علیه‏السلام هفتاد منقبت است که برای احدی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و اله مثل آنها نبوده، و هیچ منقبتی برای اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نبوده، مگر آنکه علی علیه‏السلام با آنها شریک بوده است. (1).

و از ابن‏عباس نقل می‏کند که در قرآن آیه‏ی: «الذین آمنوا و عملوا الصالحات) نیست، مگر این که علی علیه‏السلام امیر و شریف آن آیه است.

و از اصحاب محمد صلی الله علیه و آله مردی نیست، مگر این که خدا او را عتاب کرده، و علی علیه‏السلام را جز به خوبی یاد نکرده است. (2).

و برای علی علیه‏السلام هیجده منقبت است، که اگر یکی از آنها برای مردی از این امت باشد، به آن نجات پیدا می‏کند، و دوازده منقبت برای اوست که برای احدی از این امت نبوده است. (3).

ابن ابی‏الحدید گفت: از استاد ما، ابوالهذیل سؤال شد: علی علیه‏السلام نزد خدا مقامش بالاتر است، یا ابابکر؟

گفت: والله! مبارزه‏ی علی علیه‏السلام با عمر و در جنگ خندق برابر است با اعمال مهاجرین و انصار و طاعت آنها همگی، تا چه رسد به ابی‏بکر به تنهایی. (4).

ابن‏حجر – که از متعصبین علمای عامه است – از ابن‏عباس نقل می‏کند که: سیصد آیه در شأن علی علیه‏السلام نازل شده است. (5).

عامه و خاصه اتفاق دارند که:

علی علیه‏السلام نخستین کسی است که اسلام آورده، (6) به اسلامی که تسلیم مطلق در برابر اراده‏ی خداوند متعال بود، و مسبوق به شرک نبود، (ان الشرک لظلم عظیم) (7) و بدین جهت بجز او کسی از اصحاب به مقتضای (لا ینال عهدی الظالمین) (8) لایق امامت امت نیست.

او نخستین کسی است که ایمان آورد (9) به ایمانی که یکی از امتیازاتش این

است که عامه از عمر بن خطاب روایت کردند که گفت: شهادت می‏دهم بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که از او شنیدم که می‏گفت: اگر کسی هفت آسمان را در یک کفه بگذارد، و ایمان علی علیه‏السلام را در کفه‏ی دیگر، رجحان با ایمان علی علیه‏السلام است. (10).

او نخستین کسی است که نماز خواند (11). و آیه‏ی:

(انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون) (12).

در شأن نماز او نازل شد.

او یگانه وصی است که شاخص‏ترین کمالات چهار پیامبر اولوالعزم خدا به ضمیمه‏ی علم آدم ابوالبشر از وجود او جلوه‏گر است.

ابن‏ابی‏الحدید معتزلی از «مسند» احمد بن حنبل و «صحیح» بیهقی نقل می‏کند که:

من أراد أن ینظر الی نوح فی عزمه، و الی آدم فی علمه، و الی ابراهیم فی حلمه، و الی موسی فی فطنته، و الی عیسی فی زهده؛ فلینظر الی علی بن ابی‏طالب. (13).

او کسی است که علمای عامه و خاصه در مقام و منزلت او از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله

نقل کرده‏اند که فرمود:

ان الله تعالی عهد الی عهدا فی علی.

فقلت: یا رب! بینه لی.

فقال: اسمع.

فقلت: سمعت.

فقال: ان علیا رایة الهدی، و امام أولیائی، و نور من أطاعنی، و هو الکلمة التی ألزمتها المتقین، من أحبه أحببنی، و من أبغضه أبغضنی، فبشره بذلک… (14).

آن هدایتی که نتیجه‏ی بعثت تمام انبیای الهی، و ثمره‏ی تمام کتب آسمانی است، علی علیه‏السلام رایت آن هدایت است. او علمدار هدایت به صراط مستقیم معرفت و عبادت خداوند متعال است.

علی علیه‏السلام امام اولیایی است که خداوند در وصف آنان فرموده است:

(ألا ان أولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون) (15).

کسانی که ترس و حزنی ندارند، به منتهی الآمال خلقت – که مطلق الکمال و کمال مطلق است – رسیده‏اند، ماذا وجد من فقدک و ما الذی فقد من وجدک. (16).

اگر این مقام اولیای خدا است، آیا علی علیه‏السلام در چه مقامی است که خداوند متعالی او را امام اولیای خود قرار داده است؟ کسی که امام اولیای الله است، امام جمیع عباد الله است.

احدی از دائره‏ی اطاعت خداوند خارج نیست، و علی علیه‏السلام نور هر کسی است که مطیع خداوند است. از این جمله استفاده می‏شود که چراغ راه اطاعت خدا، و شمع جمع فرمانبران خدا علی مرتضی علیه‏السلام است.

متقین کسانی هستند که خداوند فرمود:

(ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین) (17).

و درجات قرب خود را بر مدار مراتب تقوی قرار داده و فرمود:

(ان اکرمکم عند الله أتقاکم) (18).

و تمام متقین را در تمام مراتب ملزم به یک کلمه نموده است، و آن کلمه‏ی تکوینیه‏ی خدا، علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام است. آن هم کلمه‏ای که صدق در گفتار و عدل در رفتار به حد تمام و کمال در منطقه و عمل او متجلی شده:

(و تمت کلمت ربک صدقا و عدلا) (19).

او کسی است که آن چنان روح او مستغرق در محبت خدا، و اراده‏ی او، مستهلک در رضای خدا گشته، که محبت او محبت خدا، و اطاعت او اطاعت خدا شده است.

آن کسی که رایت هدی، امام اولیا و کلمة التقوی است، محبت او محبت خدا، و اطاعت او اطاعت خدا است. کلمة الله العلیا، و اسم الله الأعظم، و مثل الله الأعلی است.

با آن که حکومت بنی‏امیه و بنی‏عباس، با نهایت اختلاف، بر اطفای انوار فضایل آن حضرت، اتفاق کردند، و حسد دشمنان و ترس دوستان هردو مانع اظهار مناقب آن حضرت شد – و به قول امام لغت و ادب و مؤسس علم عروض،

خلیل بن احمد: فضایل هر کس یا باید به وسیله‏ی دوست منتشر شود، یا دشمن، دوستان آن حضرت از ترس و دشمنانش از حسد، فضایلش را کتمان کردند، ولی با وجود این، مناقبش این گونه منتشر شد – باز هم کتب تفسیر، حدیث و تاریخ مشحون به مآثر علمی، اخلاقی و عملی اوست، و روایات عامه و خاصه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله – در حدی که از دستبرد حوادث روزگار باقیمانده – مبین مقاماتی برای آن حضرت است که عقول از ادراک آنها قاصر است.

آیا اگر حسد دشمنان و ترس دوستان نبود و ظلمت شب تار حکومت بنی‏امیه و بنی‏عباس حجاب این آفتاب نمی‏شد، انوار فضایل او چگونه آفاق را روشن می‏کرد؟!

آنچه موجب حیرت اهل نظر است، این است که آنچه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به لحاظ مصلحت از فضایل آن حضرت بیان نکرده، بیش از آن است که بیان فرموده است.

ابن‏ابی‏الحدید از احمد بن حنبل نقل می‏کند که در «مسند» از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که حضرتش فرمود:

و الذی نفسی بیده! لولا أن تقول طوائف من أمتی فیک ما قالت النصاری فی ابن‏مریم؛ لقلت الیوم فیک مقاما لا تمر بملأ من المسلمین الا أخذوا التراب من تحت قدمیک للبرکة.

قسم به آن که جانم به دست اوست! اگر نمی‏گفتند طایفه‏هایی از امت من درباره‏ی تو، آنچه نصاری درباره‏ی ابن‏مریم گفتند؛ هر آینه می‏گفتم امروز در شأن تو گفته‏ای که مرور نکنی بر جماعتی از مسلمین مگر این که از خاک زیر پای تو برای تبرک بگیرند. (20).

کسی که گفتنی‏های فضایل او محیر العقول است، آیا ناگفتنی‏های فضایل او چه خواهد بود؟!

آنچه مهم است توجه به این نکته است که: مهم‏ترین وظیفه‏ی عقلی و شرعی، شکر منعم است و بالاترین نعمت، نعمت هدایت به معرفت و عبادت رب العالمین است که وسیله‏ی حیات ابد و سعادت سرمد است، و جز به تلاوت آیات خدا، تزکیه‏ی نفس و تعلیم کتاب و حکمت میسر نیست.

و از نعم بی‏پایانی که (و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها) (21)؛ یگانه نعمتی که خداوند به انعام آن بر مؤمنین منت نهاد، این نعمت است:

(لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من أنفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة) (22).

هرچند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مدینه‏ی آن حکمت است، ولی باب آن مدینه – که راهی به آن حکمت به جز از آن باب نیست – علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام است.

کتابی که خدا فرمود:

(کتاب أنزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور) (23).

گذشته از این که او (و من عنده علم الکتاب) (24) است، به دست توانای او باقی و برقرار ماند.

فتوحات او بود که بنیان شرک و کفر را منهدم کرد، و جانفشانی‏های او بود که جان خاتم پیامبران را – که جان جهان بود – برای احیای جهانیان به عرفان و ایمان نگهداشت.

در زمان حیات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دین خدا را به قیامی که جبرئیل گفت: لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار (25)، از شر کفار حفظ کرد، و در ممات پیامبر خدا صلی الله علیه و اله به قعودی که خودش فرمود: صبرت و فی العین قذی و فی الخلق شجی (26) از کید منافقان صیانت نمود.

و عاقبت به خون فرق شکافته‏ی خود، این شجره‏ی طیبه را سیراب کرد، و روحی که جز خدا، قدرت قبض آن را نداشت، به جان آفرین تسلیم نمود.

در «ریاض النضره» از ابی‏ذر روایت کرده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

چون سیر داده شد به من، ملکی را دیدم بر سریری از نور نشسته، و یک پای او در مشرق، و پای دیگرش در مغرب، و مقابل او لوحی بود، در آن نظر می‏کرد، و همه‏ی دنیا بین دو دیده‏ی او، و خلق بین دو زانوی او، دست او به مشرق و مغرب می‏رسید. به جبرئیل گفتم: این کیست؟

گفت: این عزرائیل است.

به او سلام کردم.

گفت: و علیک السلام یا احمد!

از علی علیه‏السلام سؤال کرد.

گفتم: آیا پسرعمویم علی علیه‏السلام را می‏شناسی؟

گفت: چگونه نشناسم، و حال آنکه خداوند قبض ارواح خلایق را به من واگذاشته، به جز روح تو، و روح پسر عم تو علی بن ابی‏طالب علیهماالسلام، که خدا آن دو را به مشیت خود قبض می‏کند. (27).

نه تنها انسانیت رهین منت او در هدایت به صراط مستقیم سعادت است؛ بلکه وجود نوع انسان، طفیل فرد کامل است، و چون انسانیت انسان به عقل است که:

دعامة الانسان العقل (28)؛

ستون انسان عقل است.

انسان کامل کسی است که عقل کل و کل العقل است، و این مقام منیع خاتمیت است.

و به فرموده‏ی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که: «علی منی و أنا من علی«. (29) ثابت می‏شود که علی علیه‏السلام بدر تمامی است که اشعه‏ی خورشید آسمان رسالت به وسیله‏ی او منتشر می‏شود، و انوار فیوضات فیاض علی الاطلاق در منظومه‏ی هستی، توسط خورشید و ماه این منظومه، که خاتم و خلیفه‏ی خاتم است، آفاق و انفس را منور می‏کند.

شکر هر نعمتی متناسب با ارزش آن نعمت است، و نعمت خلقت انسان نعمتی است که خدا فرمود:

(ثم أنشأناه خلقا آخر فتبارک الله أحسن الخالقین)

و نعمت هدایت انسان، نعمتی است که خداوند فرمود:

(فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون(، (30) (فمن تبع هدای فلا یضل و لا یشقی(، (31).

و یگانه گوهری است که در ام‏الکتاب، در هر نماز، منتهی الآمال تمام بندگان خدا است:

(اهدنا الصراط المستقیم – صراط الذین أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین) (32).

هم چنان که شکر منعم به این دو نعمت متعسر است، شکر واسطه‏ی آن دو نعمت هم – چنان که شایسته است – میسر نیست؛ و لکن به حکم عقل و شرع احدی، از میسور، معذور نیست.

نه حقی مانند حق امیرالمؤمنین علیه‏السلام ضایع شده که: «و لم أرمثله حقا اضیعا» (33)، و نه به ذی حقی مانند آن حضرت ظلم شده که: «السلام علیک یا ولی الله أنت أول مظلوم» (34).

امید است روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان که روز شهادت آن حضرت است، به شکرانه‏ی نعم بی‏حد و حصری که به وسیله‏ی او نصیب ما شده، آنچه در توان داریم در اقامه‏ی شعائر و شهادت آن حضرت، انجام دهیم.

در عظمت آن شهید و آن شهادت همین بس که عایشه گفت: دیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، علی علیه‏السلام را در آغوش گرفت و بوسید، و فرمود: بأبی الوحید الشهید. (35).

کسی که در شهادت او به روایات عامه و خاصه، خون از زمین جوشید، آیا

وظیفه‏ی مسلمانان در این مصیبت عظمی چیست؟

ابن‏شهاب گوید: وارد دمشق شدم، نزد عبدالملک رفتم، که بر او سلام کنم.

گفت: یابن شهاب! آیا می‏دانی در بیت‏المقدس صبح روز قتل علی علیه‏السلام چه اتفاقی افتاد؟

گفتم: بله.

گفت: بیا، از پشت سر مردم، آمدم پشت قبه، پس رو به من کرد و گفت: روز قتل علی علیه‏السلام چه شد؟

گفتم: هیچ سنگی از بیت‏المقدس برداشته نشد، مگر آن که زیر آن سنگ خون بود.

گفت: کسی باقی نمانده که این را بداند، به غیر از من و تو، احدی از تو این واقعه را نشنود.

ابن‏شهاب گوید: تا وفات عبدالملک، این واقعه را به کسی نقل نکردم. (36).

اگر عکس‏العمل کوه در نزول کلام الله صامت آن چنان است که فرمود:

(لو أنزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعا متصدعا من خشیة الله و تلک الأمثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون) (37).

عجب نیست اگر کلام الله ناطق با فرق شکافته بر زمین بیفتد، خون از زمین بجوشد!

تأثر عالم ملک در شهادت او این چنین است، آیا انعکاس آن مصیبت در ملکوت چگونه است؟

نمونه‏ای از انقلاب ملأ اعلا ندای جبرئیل بین آسمان و زمین بود، که هر کس بیدار بود، آن ندا را شنید:

تهدمت و الله! أرکان الهدی، و انطمست و الله! نجوم السماء و أعلام التقی، و انفصمت و الله! العروة الوثقی، قتل ابن عم المصطفی، قتل الوصی المجتبی، قتل علی المرتضی، قتل و الله! سید الأوصیاء، قتله أشقی الاشقیاء. (38).

صدوق در «امالی» و «عیون» روایت می‏کند: امیرالمؤمنین علیه‏السلام می‏فرماید:

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خطبه‏ای در فضیلت ماه رمضان بیان فرمود.

گفتم: یا رسول الله! افضل اعمال در این ماه چیست؟

فرمود: ورع از آنچه خدا حرام کرده.

بعد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گریه کرد.

گفتم: یا رسول الله! چه چیز تو را می‏گریاند؟

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

یا علی! أبکی لما یستحل منک فی هذا الشهر.

گویا می‏بینم تو را که برای پروردگارت نماز به جا می‏آوری، و شقی‏ترین از اولین و آخرین ضربتی بر فرق تو می‏زند، که محاسنت به خون خضاب می‏شود.

امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: گفتم: یا رسول الله! آیا با سلامت دینم خواهد بود؟

فرمود: در سلامت از دین توست.

بعد فرمود:

یا علی! کسی که تو را بکشد، مرا کشته، کسی که بغض تو را داشته باشد، بغض مرا داشته، کسی که تو را ناسزا گوید، مرا ناسزا

گفته، چون تو از من، مانند خود من هستی، روح تو از روح من، و طینت تو از طینت من است. خداوند تبارک و تعالی من و تو را آفرید، و من و تو را انتخاب نمود، مرا برای نبوت اختیار کرد، و تو را برای امامت. هر کس منکر امامت تو شود، منکر نبوت من شده.

یا علی! تو وصی من، پدر فرزندان من، همسر من، و خلیفه‏ی من بر امت من در حیات من و بعد از موت من هستی. امر تو امر من، نهی تو نهی من است. قسم به کسی که مرا به نبوت مبعوث کرد، و مرا بهترین آفریدگان قرار داد! تو حجت خدا بر خلق او، امین خدا بر سر او و خلیفه‏ی خدا بر بندگان او هستی. (39).

و عمده‏ی مضامین این حدیث شریف در روایات عامه موجود است، مانند این که:

تو وصی من هستی. (40).

ذریه‏ی هر پیامبری در صلب اوست، و ذریه‏ی آن حضرت در صلب علی علیه‏السلام است. (41).

کسی که بغض علی علیه‏السلام را داشته باشد، بغض پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را دارد. (42).

کسی که علی علیه‏السلام را سب کند و ناسزا بگوید، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را ناسزا گفته

است. (43).

قاتل علی علیه‏السلام شقی‏ترین مردمان است. (44).

طینت علی علیه‏السلام از طینت پیامبر، و علی و پیامبر از شجره‏ی واحده هستند. (45).

خدا از اهل زمین دو مرد برگزید: نبی و علی. (46).

به علی علیه‏السلام فرمود: تو از من هستی و من از توام، و علی از من است و من از علی هستم. (47).

علی علیه‏السلام نزد من مانند نفس من است. (48).

حضرتش فرمود:

ان هذا أخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و أطیعوا. (49).

کسی که نفس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است، و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از او، او از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است، قتل او، قتل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است، و روز شهادت او، روز شهادت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است، و عزای او عزای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است.

و هر کس از امت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله – چه شیعه و چه سنی – به مقتضای کتاب و سنت که علی علیه‏السلام نفس پیامبر است، باید در آن روز، عزادار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله باشد.

مصیبتی که برحسب روایات عامه و خاصه، قبل از وقوع آن، خاتم پیامبران بر آن گریه نمود، و تصور آن مصیبت قلب خاتم را – که قلب عالم امکان است – شکسته، آیا بعد از وقوع آن مصیبت، وظیفه‏ی هر مسلمانی چیست؟

مصیبتی که اشرف کائنات قبل از وقوع بر آن اشک ریخته، اگر چشم روزگار بر آن مصیبت خون گریه کند، جا دارد.

ابن‏اثیر در «اسد الغابه» از عمرو ذی مر روایت می‏کند:

هنگامی که ضربت به علی علیه‏السلام اصابت کرد، بر آن حضرت وارد شدم، عصابه (و دستمالی) به سر بسته بود، گفتم: یا امیرالمؤمنین! جای ضربت را به من نشان بده.

چون عصابه را باز کرد، گفتم: چیزی نیست، خدشه‏ای است.

فرمود: من از شما جدا می‏شوم.

من گریه کردم. فرمود: ساکت باش، اگر آنچه را من می‏بینم تو ببینی، گریه نمی‏کنی.

گفتم: یا امیرالمؤمنین! چه می‏بینی؟

فرمود: این وفود ملائکه و پیامبرانند، و این محمد صلی الله علیه و آله است، می‏گوید: بشارت باد تو را، یا علی! که آنچه مصیر تو به سوی اوست، بهتر از آن است که در آن هستی. (50).

آفتاب آسمان نبوت، و ستارگان رسالت و وصایت به استقبال ماهی آمده بودند، که در ماه خدا، شب نزول کلام خدا، با اثر هزار ضربت بر بدنش در راه

خدا، و با اثر دو ضربت بر سرش، آماده‏ی عروج اعلا بود.

قابض روح او خدا، و شاهد آن قبض روح تمام انبیا و مرسلین و اوصیا و ملائکه‏ی مقربین و شهدا و صدیقین و عباد الله الصالحین بود.

روحی که کمترین غبار هوس و هوی بر آن آینه‏ی تمام نمای اسمای حسنای خدا ننشست، و با علم و عرفان، اسلام و ایمان و اخلاق و اعمالی به عالم بقا رفت، که روز قیامت میزان علم، ایمان، اخلاق و اعمال اولیای خدا است و هنگامی که در بهشت وارد شود، آن چنان که ستاره‏ی صبح بر اهل دنیا می‏درخشد، او برای اهل بهشت نورافشانی می‏کند.

و علی مثله فلیبک الباکون، و ایاه فلیندب النادبون، و انا لله و انا الیه راجعون. (51).


1) شواهد التنزیل ج 1 ص 17.

2) شواهد التنزیل ج 1، ص 21.

3) شواهد التنزیل ج 1 ص 16.

4) شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابی‏الحدید ج 19 ص 60.

5) الصواعق المحرقه ص 126، تاریخ بغداد ج 6 ص 219، تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 364، ینابیع الموده ج 1 ص 373 و ج 2 ص 406 و مصادر دیگر عامه.

6) فضائل الصحابه ص 13، مسند احمد، ج 1 ص 331 و ج 4 ص 368، المستدرک علی الصحیحین، ج 3 ص 136 این حدیث را ذهبی در تلخیص تصحیح کرده است، و ص 465 و ص 500.

7) سوره لقمان آیه 13.

8) سوره بقره آیه 124.

9) المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 133، این روایت را ذهبی در تلخیص تصحیح کرده است. السنن الکبری بیهقی ج 6 ص 206، مجمع الزوائد ج 9 ص 102.

10) تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 341، الریاض النضرة ج 2 ص 226، کنزالعمال ج 1 ص 617 و مصادر دیگر عامه. کشف الغمة ج 1 ص 292 کشف الیقین ص 109 امالی طوسی ص 238 و مصادر دیگر خاصه.

11) مسند احمد ج 1 ص 99 و ص 273 و ج 4 ص 368 و ص 370 سنن ابن‏ماجه ج 1 ص 44، مجمع الزوائد ج 9 ص 102 الآحاد و المثانی ج 1 ص 148 و 149.

12) سوره مائده آیه‏ی 55.

13) شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابی‏الحدید ج 9 ص 168 و تاریخ مدینه دمشق ج 42 ص 313 نظم درر السمطین ص 134، شواهد التنزیل ج 1 ص 100 و مصادر دیگر عامه.

14) حلیة الاولیاء ج 1 ص 66، شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابی‏الحدید، ج 9 ص 167، نظم درر السمطین، ص 114، تاریخ بغداد ج 14 ص 102، تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 270 و 291 و… ینابیع المودة ج 1 ص 224 و 401 و 485 و مصادر دیگر عامه.

15) سوره یونس آیه‏ی 62.

16) بحارالانوار ج 95 ص 226.

17) سوره‏ی بقره آیه‏ی 2.

18) سوره‏ی حجرات آیه‏ی 13.

19) سوره‏ی انعام آیه‏ی 115.

20) شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابی‏الحدید ج 9 ص 4 و ج 9 ص 168 و ج 18 ص 282، مجمع الزوائد ج 9 ص 131، المعجم الکبیر ج 1 ص 320 و ج 18 ص 282 و مصادر دیگر عامه.

21) سوره‏ی نحل آیه‏ی 18.

22) سوره‏ی آل عمران آیه‏ی 164.

23) سوره‏ی ابراهیم آیه‏ی 1.

24) سوره‏ی رعد آیه‏ی 43.

25) رجوع شود به صفحه‏ی 38 همین کتاب.

26) علل الشرایع، ج 1 ص 151.

27) الریاض النضره ج 2 ص 165، جواهر المطالب ج 1 ص 62 ینابیع المودة ج 2 ص 155.

28) بحارالانوار، ج 1 ص 90.

29) سنن الترمذی ج 5 ص 300، مصنف ابن‏ابی‏شیبه ج 7 ص 504، کتاب السنه ص 552.

30) سوره‏ی بقره آیه‏ی 38.

31) سوره‏ی طه آیه‏ی 123.

32) سوره‏ی حمد آیه‏ی 5 و 6.

33) مستدرک الوسائل ج 10 ص 389، کنز الفوائد ص 154، مناقب آل أبی‏طالب ج 2 ص 229.

34) کافی ج 4 ص 569.

35) مجمع الزوائد ج 9 ص 137، مسند ابی‏یعلی ج 8 ص 55، تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 549 و مصادر دیگر عامه.

36) المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 113، الآحاد و المثانی ج 1 ص 152، نظم درر السمطین ص 148.

37) سوره‏ی حشر آیه‏ی 21.

38) بحارالانوار ج 42 ص 282.

39) مجمع الزوائد ج 9 ص 118، مسند ابی‏یعلی ج 1 ص 427، المعجم الکبیر ج 11 ص 61.

40) ینابیع الموده ج 1 ص 11 و ص 242 و ص 253، مجمع الزوائد ج 9 ص 113، مسند ابی‏یعلی ج 4 ص 344.

41) مجمع الزوائد ج 9 ص 172، المعجم الکبیر ج 3 ص 44، الجامع الصغیر ج 1 ص 262.

42) المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 130 و ص 142 این روایت با تلخیص تصحیح کرده است، مجمع الزوائد ج 9 ص 108 و ص 131 و ص 132 و… حلیة الأولیاء ج 1 ص 66.

43) مسند أحمد ج 6 ص 323، المستدرک علی صحیحین ج 3 ص 121 این روایت را در تلخیص تصحیح کرده است. مجمع الزوائد ج 98 ص 130.

44) مسند احمد ج 4 ص 263، المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 141، مجمع الزوائد ج 9 ص 136.

45) تاریخ بغداد ج 1 ص 56، تاریخ مدینة دمشق، ج 42 ص 64، ینابیع الموده ج 3 ص 211.

46) المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 129، مجمع الزوائد ج 8 ص 165، المعجم الأوسط ج 6 ص 327.

47) رجوع شود به صفحه‏ی 82.

48) المستدرک علی الصحیحین ج 2 ص 120. این روایت را در تلخیص تصحیح کرده است. مجمع الزوائد ج 7 ص 110 و ج 9 ص 163، مصنف ابن‏ابی‏شیبة ج 7 ص 499 و ج 8 ص 543.

49) شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابی‏الحدید ج 13 ص 211. کنز العمال ج 13 ص 114 و ج 13 ص 133، تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 49، تاریخ طبری ج 2 ص 63 و مصادر دیگر عامه.

50) اسد الغابه ج 4 ص 380، ینابیع الموده ج 2 ص 31. امالی صدوق ص 396.

51) برگرفته از کتاب «به یاد اول مظلوم روزگار» که اقتباسی از مقدمه‏ای در اصول دین و بیانات حضرت آیت‏الله العظمی وحید خراسانی مدظله العالی است، با اندکی تغییر.