اگر چه پیشتر به مناسبتهای مختلف، به بعضی از فضایل آن حضرت اشاره شده است، و کسی را یارای غور در این دریای ژرف نیست، ولی به اختصار به فضایل دیگری از آن حضرت میپردازیم:
حسکانی حنفی از اعلام قرن پنجم هجری از مجاهد – که از بزرگان تابعین و اعلام مفسرین است – نقل میکند که:
برای علی علیهالسلام هفتاد منقبت است که برای احدی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و اله مثل آنها نبوده، و هیچ منقبتی برای اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نبوده، مگر آنکه علی علیهالسلام با آنها شریک بوده است. (1).
و از ابنعباس نقل میکند که در قرآن آیهی: «الذین آمنوا و عملوا الصالحات) نیست، مگر این که علی علیهالسلام امیر و شریف آن آیه است.
و از اصحاب محمد صلی الله علیه و آله مردی نیست، مگر این که خدا او را عتاب کرده، و علی علیهالسلام را جز به خوبی یاد نکرده است. (2).
و برای علی علیهالسلام هیجده منقبت است، که اگر یکی از آنها برای مردی از این امت باشد، به آن نجات پیدا میکند، و دوازده منقبت برای اوست که برای احدی از این امت نبوده است. (3).
ابن ابیالحدید گفت: از استاد ما، ابوالهذیل سؤال شد: علی علیهالسلام نزد خدا مقامش بالاتر است، یا ابابکر؟
گفت: والله! مبارزهی علی علیهالسلام با عمر و در جنگ خندق برابر است با اعمال مهاجرین و انصار و طاعت آنها همگی، تا چه رسد به ابیبکر به تنهایی. (4).
ابنحجر – که از متعصبین علمای عامه است – از ابنعباس نقل میکند که: سیصد آیه در شأن علی علیهالسلام نازل شده است. (5).
عامه و خاصه اتفاق دارند که:
علی علیهالسلام نخستین کسی است که اسلام آورده، (6) به اسلامی که تسلیم مطلق در برابر ارادهی خداوند متعال بود، و مسبوق به شرک نبود، (ان الشرک لظلم عظیم) (7) و بدین جهت بجز او کسی از اصحاب به مقتضای (لا ینال عهدی الظالمین) (8) لایق امامت امت نیست.
او نخستین کسی است که ایمان آورد (9) به ایمانی که یکی از امتیازاتش این
است که عامه از عمر بن خطاب روایت کردند که گفت: شهادت میدهم بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که از او شنیدم که میگفت: اگر کسی هفت آسمان را در یک کفه بگذارد، و ایمان علی علیهالسلام را در کفهی دیگر، رجحان با ایمان علی علیهالسلام است. (10).
او نخستین کسی است که نماز خواند (11). و آیهی:
(انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون) (12).
در شأن نماز او نازل شد.
او یگانه وصی است که شاخصترین کمالات چهار پیامبر اولوالعزم خدا به ضمیمهی علم آدم ابوالبشر از وجود او جلوهگر است.
ابنابیالحدید معتزلی از «مسند» احمد بن حنبل و «صحیح» بیهقی نقل میکند که:
من أراد أن ینظر الی نوح فی عزمه، و الی آدم فی علمه، و الی ابراهیم فی حلمه، و الی موسی فی فطنته، و الی عیسی فی زهده؛ فلینظر الی علی بن ابیطالب. (13).
او کسی است که علمای عامه و خاصه در مقام و منزلت او از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله
نقل کردهاند که فرمود:
ان الله تعالی عهد الی عهدا فی علی.
فقلت: یا رب! بینه لی.
فقال: اسمع.
فقلت: سمعت.
فقال: ان علیا رایة الهدی، و امام أولیائی، و نور من أطاعنی، و هو الکلمة التی ألزمتها المتقین، من أحبه أحببنی، و من أبغضه أبغضنی، فبشره بذلک… (14).
آن هدایتی که نتیجهی بعثت تمام انبیای الهی، و ثمرهی تمام کتب آسمانی است، علی علیهالسلام رایت آن هدایت است. او علمدار هدایت به صراط مستقیم معرفت و عبادت خداوند متعال است.
علی علیهالسلام امام اولیایی است که خداوند در وصف آنان فرموده است:
(ألا ان أولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون) (15).
کسانی که ترس و حزنی ندارند، به منتهی الآمال خلقت – که مطلق الکمال و کمال مطلق است – رسیدهاند، ماذا وجد من فقدک و ما الذی فقد من وجدک. (16).
اگر این مقام اولیای خدا است، آیا علی علیهالسلام در چه مقامی است که خداوند متعالی او را امام اولیای خود قرار داده است؟ کسی که امام اولیای الله است، امام جمیع عباد الله است.
احدی از دائرهی اطاعت خداوند خارج نیست، و علی علیهالسلام نور هر کسی است که مطیع خداوند است. از این جمله استفاده میشود که چراغ راه اطاعت خدا، و شمع جمع فرمانبران خدا علی مرتضی علیهالسلام است.
متقین کسانی هستند که خداوند فرمود:
(ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین) (17).
و درجات قرب خود را بر مدار مراتب تقوی قرار داده و فرمود:
(ان اکرمکم عند الله أتقاکم) (18).
و تمام متقین را در تمام مراتب ملزم به یک کلمه نموده است، و آن کلمهی تکوینیهی خدا، علی بن ابیطالب علیهالسلام است. آن هم کلمهای که صدق در گفتار و عدل در رفتار به حد تمام و کمال در منطقه و عمل او متجلی شده:
(و تمت کلمت ربک صدقا و عدلا) (19).
او کسی است که آن چنان روح او مستغرق در محبت خدا، و ارادهی او، مستهلک در رضای خدا گشته، که محبت او محبت خدا، و اطاعت او اطاعت خدا شده است.
آن کسی که رایت هدی، امام اولیا و کلمة التقوی است، محبت او محبت خدا، و اطاعت او اطاعت خدا است. کلمة الله العلیا، و اسم الله الأعظم، و مثل الله الأعلی است.
با آن که حکومت بنیامیه و بنیعباس، با نهایت اختلاف، بر اطفای انوار فضایل آن حضرت، اتفاق کردند، و حسد دشمنان و ترس دوستان هردو مانع اظهار مناقب آن حضرت شد – و به قول امام لغت و ادب و مؤسس علم عروض،
خلیل بن احمد: فضایل هر کس یا باید به وسیلهی دوست منتشر شود، یا دشمن، دوستان آن حضرت از ترس و دشمنانش از حسد، فضایلش را کتمان کردند، ولی با وجود این، مناقبش این گونه منتشر شد – باز هم کتب تفسیر، حدیث و تاریخ مشحون به مآثر علمی، اخلاقی و عملی اوست، و روایات عامه و خاصه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله – در حدی که از دستبرد حوادث روزگار باقیمانده – مبین مقاماتی برای آن حضرت است که عقول از ادراک آنها قاصر است.
آیا اگر حسد دشمنان و ترس دوستان نبود و ظلمت شب تار حکومت بنیامیه و بنیعباس حجاب این آفتاب نمیشد، انوار فضایل او چگونه آفاق را روشن میکرد؟!
آنچه موجب حیرت اهل نظر است، این است که آنچه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به لحاظ مصلحت از فضایل آن حضرت بیان نکرده، بیش از آن است که بیان فرموده است.
ابنابیالحدید از احمد بن حنبل نقل میکند که در «مسند» از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که حضرتش فرمود:
و الذی نفسی بیده! لولا أن تقول طوائف من أمتی فیک ما قالت النصاری فی ابنمریم؛ لقلت الیوم فیک مقاما لا تمر بملأ من المسلمین الا أخذوا التراب من تحت قدمیک للبرکة.
قسم به آن که جانم به دست اوست! اگر نمیگفتند طایفههایی از امت من دربارهی تو، آنچه نصاری دربارهی ابنمریم گفتند؛ هر آینه میگفتم امروز در شأن تو گفتهای که مرور نکنی بر جماعتی از مسلمین مگر این که از خاک زیر پای تو برای تبرک بگیرند. (20).
کسی که گفتنیهای فضایل او محیر العقول است، آیا ناگفتنیهای فضایل او چه خواهد بود؟!
آنچه مهم است توجه به این نکته است که: مهمترین وظیفهی عقلی و شرعی، شکر منعم است و بالاترین نعمت، نعمت هدایت به معرفت و عبادت رب العالمین است که وسیلهی حیات ابد و سعادت سرمد است، و جز به تلاوت آیات خدا، تزکیهی نفس و تعلیم کتاب و حکمت میسر نیست.
و از نعم بیپایانی که (و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها) (21)؛ یگانه نعمتی که خداوند به انعام آن بر مؤمنین منت نهاد، این نعمت است:
(لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من أنفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة) (22).
هرچند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مدینهی آن حکمت است، ولی باب آن مدینه – که راهی به آن حکمت به جز از آن باب نیست – علی بن ابیطالب علیهالسلام است.
کتابی که خدا فرمود:
(کتاب أنزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور) (23).
گذشته از این که او (و من عنده علم الکتاب) (24) است، به دست توانای او باقی و برقرار ماند.
فتوحات او بود که بنیان شرک و کفر را منهدم کرد، و جانفشانیهای او بود که جان خاتم پیامبران را – که جان جهان بود – برای احیای جهانیان به عرفان و ایمان نگهداشت.
در زمان حیات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دین خدا را به قیامی که جبرئیل گفت: لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار (25)، از شر کفار حفظ کرد، و در ممات پیامبر خدا صلی الله علیه و اله به قعودی که خودش فرمود: صبرت و فی العین قذی و فی الخلق شجی (26) از کید منافقان صیانت نمود.
و عاقبت به خون فرق شکافتهی خود، این شجرهی طیبه را سیراب کرد، و روحی که جز خدا، قدرت قبض آن را نداشت، به جان آفرین تسلیم نمود.
در «ریاض النضره» از ابیذر روایت کرده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
چون سیر داده شد به من، ملکی را دیدم بر سریری از نور نشسته، و یک پای او در مشرق، و پای دیگرش در مغرب، و مقابل او لوحی بود، در آن نظر میکرد، و همهی دنیا بین دو دیدهی او، و خلق بین دو زانوی او، دست او به مشرق و مغرب میرسید. به جبرئیل گفتم: این کیست؟
گفت: این عزرائیل است.
به او سلام کردم.
گفت: و علیک السلام یا احمد!
از علی علیهالسلام سؤال کرد.
گفتم: آیا پسرعمویم علی علیهالسلام را میشناسی؟
گفت: چگونه نشناسم، و حال آنکه خداوند قبض ارواح خلایق را به من واگذاشته، به جز روح تو، و روح پسر عم تو علی بن ابیطالب علیهماالسلام، که خدا آن دو را به مشیت خود قبض میکند. (27).
نه تنها انسانیت رهین منت او در هدایت به صراط مستقیم سعادت است؛ بلکه وجود نوع انسان، طفیل فرد کامل است، و چون انسانیت انسان به عقل است که:
دعامة الانسان العقل (28)؛
ستون انسان عقل است.
انسان کامل کسی است که عقل کل و کل العقل است، و این مقام منیع خاتمیت است.
و به فرمودهی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که: «علی منی و أنا من علی«. (29) ثابت میشود که علی علیهالسلام بدر تمامی است که اشعهی خورشید آسمان رسالت به وسیلهی او منتشر میشود، و انوار فیوضات فیاض علی الاطلاق در منظومهی هستی، توسط خورشید و ماه این منظومه، که خاتم و خلیفهی خاتم است، آفاق و انفس را منور میکند.
شکر هر نعمتی متناسب با ارزش آن نعمت است، و نعمت خلقت انسان نعمتی است که خدا فرمود:
(ثم أنشأناه خلقا آخر فتبارک الله أحسن الخالقین)
و نعمت هدایت انسان، نعمتی است که خداوند فرمود:
(فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون(، (30) (فمن تبع هدای فلا یضل و لا یشقی(، (31).
و یگانه گوهری است که در امالکتاب، در هر نماز، منتهی الآمال تمام بندگان خدا است:
(اهدنا الصراط المستقیم – صراط الذین أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین) (32).
هم چنان که شکر منعم به این دو نعمت متعسر است، شکر واسطهی آن دو نعمت هم – چنان که شایسته است – میسر نیست؛ و لکن به حکم عقل و شرع احدی، از میسور، معذور نیست.
نه حقی مانند حق امیرالمؤمنین علیهالسلام ضایع شده که: «و لم أرمثله حقا اضیعا» (33)، و نه به ذی حقی مانند آن حضرت ظلم شده که: «السلام علیک یا ولی الله أنت أول مظلوم» (34).
امید است روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان که روز شهادت آن حضرت است، به شکرانهی نعم بیحد و حصری که به وسیلهی او نصیب ما شده، آنچه در توان داریم در اقامهی شعائر و شهادت آن حضرت، انجام دهیم.
در عظمت آن شهید و آن شهادت همین بس که عایشه گفت: دیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، علی علیهالسلام را در آغوش گرفت و بوسید، و فرمود: بأبی الوحید الشهید. (35).
کسی که در شهادت او به روایات عامه و خاصه، خون از زمین جوشید، آیا
وظیفهی مسلمانان در این مصیبت عظمی چیست؟
ابنشهاب گوید: وارد دمشق شدم، نزد عبدالملک رفتم، که بر او سلام کنم.
گفت: یابن شهاب! آیا میدانی در بیتالمقدس صبح روز قتل علی علیهالسلام چه اتفاقی افتاد؟
گفتم: بله.
گفت: بیا، از پشت سر مردم، آمدم پشت قبه، پس رو به من کرد و گفت: روز قتل علی علیهالسلام چه شد؟
گفتم: هیچ سنگی از بیتالمقدس برداشته نشد، مگر آن که زیر آن سنگ خون بود.
گفت: کسی باقی نمانده که این را بداند، به غیر از من و تو، احدی از تو این واقعه را نشنود.
ابنشهاب گوید: تا وفات عبدالملک، این واقعه را به کسی نقل نکردم. (36).
اگر عکسالعمل کوه در نزول کلام الله صامت آن چنان است که فرمود:
(لو أنزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعا متصدعا من خشیة الله و تلک الأمثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون) (37).
عجب نیست اگر کلام الله ناطق با فرق شکافته بر زمین بیفتد، خون از زمین بجوشد!
تأثر عالم ملک در شهادت او این چنین است، آیا انعکاس آن مصیبت در ملکوت چگونه است؟
نمونهای از انقلاب ملأ اعلا ندای جبرئیل بین آسمان و زمین بود، که هر کس بیدار بود، آن ندا را شنید:
تهدمت و الله! أرکان الهدی، و انطمست و الله! نجوم السماء و أعلام التقی، و انفصمت و الله! العروة الوثقی، قتل ابن عم المصطفی، قتل الوصی المجتبی، قتل علی المرتضی، قتل و الله! سید الأوصیاء، قتله أشقی الاشقیاء. (38).
صدوق در «امالی» و «عیون» روایت میکند: امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خطبهای در فضیلت ماه رمضان بیان فرمود.
گفتم: یا رسول الله! افضل اعمال در این ماه چیست؟
فرمود: ورع از آنچه خدا حرام کرده.
بعد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گریه کرد.
گفتم: یا رسول الله! چه چیز تو را میگریاند؟
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
یا علی! أبکی لما یستحل منک فی هذا الشهر.
گویا میبینم تو را که برای پروردگارت نماز به جا میآوری، و شقیترین از اولین و آخرین ضربتی بر فرق تو میزند، که محاسنت به خون خضاب میشود.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: گفتم: یا رسول الله! آیا با سلامت دینم خواهد بود؟
فرمود: در سلامت از دین توست.
بعد فرمود:
یا علی! کسی که تو را بکشد، مرا کشته، کسی که بغض تو را داشته باشد، بغض مرا داشته، کسی که تو را ناسزا گوید، مرا ناسزا
گفته، چون تو از من، مانند خود من هستی، روح تو از روح من، و طینت تو از طینت من است. خداوند تبارک و تعالی من و تو را آفرید، و من و تو را انتخاب نمود، مرا برای نبوت اختیار کرد، و تو را برای امامت. هر کس منکر امامت تو شود، منکر نبوت من شده.
یا علی! تو وصی من، پدر فرزندان من، همسر من، و خلیفهی من بر امت من در حیات من و بعد از موت من هستی. امر تو امر من، نهی تو نهی من است. قسم به کسی که مرا به نبوت مبعوث کرد، و مرا بهترین آفریدگان قرار داد! تو حجت خدا بر خلق او، امین خدا بر سر او و خلیفهی خدا بر بندگان او هستی. (39).
و عمدهی مضامین این حدیث شریف در روایات عامه موجود است، مانند این که:
تو وصی من هستی. (40).
ذریهی هر پیامبری در صلب اوست، و ذریهی آن حضرت در صلب علی علیهالسلام است. (41).
کسی که بغض علی علیهالسلام را داشته باشد، بغض پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را دارد. (42).
کسی که علی علیهالسلام را سب کند و ناسزا بگوید، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را ناسزا گفته
است. (43).
قاتل علی علیهالسلام شقیترین مردمان است. (44).
طینت علی علیهالسلام از طینت پیامبر، و علی و پیامبر از شجرهی واحده هستند. (45).
خدا از اهل زمین دو مرد برگزید: نبی و علی. (46).
به علی علیهالسلام فرمود: تو از من هستی و من از توام، و علی از من است و من از علی هستم. (47).
علی علیهالسلام نزد من مانند نفس من است. (48).
حضرتش فرمود:
ان هذا أخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و أطیعوا. (49).
کسی که نفس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است، و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از او، او از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است، قتل او، قتل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است، و روز شهادت او، روز شهادت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است، و عزای او عزای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است.
و هر کس از امت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله – چه شیعه و چه سنی – به مقتضای کتاب و سنت که علی علیهالسلام نفس پیامبر است، باید در آن روز، عزادار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله باشد.
مصیبتی که برحسب روایات عامه و خاصه، قبل از وقوع آن، خاتم پیامبران بر آن گریه نمود، و تصور آن مصیبت قلب خاتم را – که قلب عالم امکان است – شکسته، آیا بعد از وقوع آن مصیبت، وظیفهی هر مسلمانی چیست؟
مصیبتی که اشرف کائنات قبل از وقوع بر آن اشک ریخته، اگر چشم روزگار بر آن مصیبت خون گریه کند، جا دارد.
ابناثیر در «اسد الغابه» از عمرو ذی مر روایت میکند:
هنگامی که ضربت به علی علیهالسلام اصابت کرد، بر آن حضرت وارد شدم، عصابه (و دستمالی) به سر بسته بود، گفتم: یا امیرالمؤمنین! جای ضربت را به من نشان بده.
چون عصابه را باز کرد، گفتم: چیزی نیست، خدشهای است.
فرمود: من از شما جدا میشوم.
من گریه کردم. فرمود: ساکت باش، اگر آنچه را من میبینم تو ببینی، گریه نمیکنی.
گفتم: یا امیرالمؤمنین! چه میبینی؟
فرمود: این وفود ملائکه و پیامبرانند، و این محمد صلی الله علیه و آله است، میگوید: بشارت باد تو را، یا علی! که آنچه مصیر تو به سوی اوست، بهتر از آن است که در آن هستی. (50).
آفتاب آسمان نبوت، و ستارگان رسالت و وصایت به استقبال ماهی آمده بودند، که در ماه خدا، شب نزول کلام خدا، با اثر هزار ضربت بر بدنش در راه
خدا، و با اثر دو ضربت بر سرش، آمادهی عروج اعلا بود.
قابض روح او خدا، و شاهد آن قبض روح تمام انبیا و مرسلین و اوصیا و ملائکهی مقربین و شهدا و صدیقین و عباد الله الصالحین بود.
روحی که کمترین غبار هوس و هوی بر آن آینهی تمام نمای اسمای حسنای خدا ننشست، و با علم و عرفان، اسلام و ایمان و اخلاق و اعمالی به عالم بقا رفت، که روز قیامت میزان علم، ایمان، اخلاق و اعمال اولیای خدا است و هنگامی که در بهشت وارد شود، آن چنان که ستارهی صبح بر اهل دنیا میدرخشد، او برای اهل بهشت نورافشانی میکند.
و علی مثله فلیبک الباکون، و ایاه فلیندب النادبون، و انا لله و انا الیه راجعون. (51).
1) شواهد التنزیل ج 1 ص 17.
2) شواهد التنزیل ج 1، ص 21.
3) شواهد التنزیل ج 1 ص 16.
4) شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید ج 19 ص 60.
5) الصواعق المحرقه ص 126، تاریخ بغداد ج 6 ص 219، تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 364، ینابیع الموده ج 1 ص 373 و ج 2 ص 406 و مصادر دیگر عامه.
6) فضائل الصحابه ص 13، مسند احمد، ج 1 ص 331 و ج 4 ص 368، المستدرک علی الصحیحین، ج 3 ص 136 این حدیث را ذهبی در تلخیص تصحیح کرده است، و ص 465 و ص 500.
7) سوره لقمان آیه 13.
8) سوره بقره آیه 124.
9) المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 133، این روایت را ذهبی در تلخیص تصحیح کرده است. السنن الکبری بیهقی ج 6 ص 206، مجمع الزوائد ج 9 ص 102.
10) تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 341، الریاض النضرة ج 2 ص 226، کنزالعمال ج 1 ص 617 و مصادر دیگر عامه. کشف الغمة ج 1 ص 292 کشف الیقین ص 109 امالی طوسی ص 238 و مصادر دیگر خاصه.
11) مسند احمد ج 1 ص 99 و ص 273 و ج 4 ص 368 و ص 370 سنن ابنماجه ج 1 ص 44، مجمع الزوائد ج 9 ص 102 الآحاد و المثانی ج 1 ص 148 و 149.
12) سوره مائده آیهی 55.
13) شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید ج 9 ص 168 و تاریخ مدینه دمشق ج 42 ص 313 نظم درر السمطین ص 134، شواهد التنزیل ج 1 ص 100 و مصادر دیگر عامه.
14) حلیة الاولیاء ج 1 ص 66، شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید، ج 9 ص 167، نظم درر السمطین، ص 114، تاریخ بغداد ج 14 ص 102، تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 270 و 291 و… ینابیع المودة ج 1 ص 224 و 401 و 485 و مصادر دیگر عامه.
15) سوره یونس آیهی 62.
16) بحارالانوار ج 95 ص 226.
17) سورهی بقره آیهی 2.
18) سورهی حجرات آیهی 13.
19) سورهی انعام آیهی 115.
20) شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید ج 9 ص 4 و ج 9 ص 168 و ج 18 ص 282، مجمع الزوائد ج 9 ص 131، المعجم الکبیر ج 1 ص 320 و ج 18 ص 282 و مصادر دیگر عامه.
21) سورهی نحل آیهی 18.
22) سورهی آل عمران آیهی 164.
23) سورهی ابراهیم آیهی 1.
24) سورهی رعد آیهی 43.
25) رجوع شود به صفحهی 38 همین کتاب.
26) علل الشرایع، ج 1 ص 151.
27) الریاض النضره ج 2 ص 165، جواهر المطالب ج 1 ص 62 ینابیع المودة ج 2 ص 155.
28) بحارالانوار، ج 1 ص 90.
29) سنن الترمذی ج 5 ص 300، مصنف ابنابیشیبه ج 7 ص 504، کتاب السنه ص 552.
30) سورهی بقره آیهی 38.
31) سورهی طه آیهی 123.
32) سورهی حمد آیهی 5 و 6.
33) مستدرک الوسائل ج 10 ص 389، کنز الفوائد ص 154، مناقب آل أبیطالب ج 2 ص 229.
34) کافی ج 4 ص 569.
35) مجمع الزوائد ج 9 ص 137، مسند ابییعلی ج 8 ص 55، تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 549 و مصادر دیگر عامه.
36) المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 113، الآحاد و المثانی ج 1 ص 152، نظم درر السمطین ص 148.
37) سورهی حشر آیهی 21.
38) بحارالانوار ج 42 ص 282.
39) مجمع الزوائد ج 9 ص 118، مسند ابییعلی ج 1 ص 427، المعجم الکبیر ج 11 ص 61.
40) ینابیع الموده ج 1 ص 11 و ص 242 و ص 253، مجمع الزوائد ج 9 ص 113، مسند ابییعلی ج 4 ص 344.
41) مجمع الزوائد ج 9 ص 172، المعجم الکبیر ج 3 ص 44، الجامع الصغیر ج 1 ص 262.
42) المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 130 و ص 142 این روایت با تلخیص تصحیح کرده است، مجمع الزوائد ج 9 ص 108 و ص 131 و ص 132 و… حلیة الأولیاء ج 1 ص 66.
43) مسند أحمد ج 6 ص 323، المستدرک علی صحیحین ج 3 ص 121 این روایت را در تلخیص تصحیح کرده است. مجمع الزوائد ج 98 ص 130.
44) مسند احمد ج 4 ص 263، المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 141، مجمع الزوائد ج 9 ص 136.
45) تاریخ بغداد ج 1 ص 56، تاریخ مدینة دمشق، ج 42 ص 64، ینابیع الموده ج 3 ص 211.
46) المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 129، مجمع الزوائد ج 8 ص 165، المعجم الأوسط ج 6 ص 327.
47) رجوع شود به صفحهی 82.
48) المستدرک علی الصحیحین ج 2 ص 120. این روایت را در تلخیص تصحیح کرده است. مجمع الزوائد ج 7 ص 110 و ج 9 ص 163، مصنف ابنابیشیبة ج 7 ص 499 و ج 8 ص 543.
49) شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید ج 13 ص 211. کنز العمال ج 13 ص 114 و ج 13 ص 133، تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 49، تاریخ طبری ج 2 ص 63 و مصادر دیگر عامه.
50) اسد الغابه ج 4 ص 380، ینابیع الموده ج 2 ص 31. امالی صدوق ص 396.
51) برگرفته از کتاب «به یاد اول مظلوم روزگار» که اقتباسی از مقدمهای در اصول دین و بیانات حضرت آیتالله العظمی وحید خراسانی مدظله العالی است، با اندکی تغییر.