جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ولادت با سعادت عباس بن علی

زمان مطالعه: 3 دقیقه

همان، صفحه 609.

ای جمالت عاشقان را آینه‏

نقش پایت رهروان را آینه‏

در مدیحت ای نهال باغ دین‏

هست عاجز کلک طبع آتشین‏

با که گویم‏ ای مه برج کمال‏

آنچه شرحش می‏نگنجد در مقال؟

ای وجودت عین آب زندگی‏

زندگی یابد زتو پایندگی‏

تا نبندد با تو دل پیمان عشق‏

کی تواند تا دهد تاوان عشق‏

نیست عاشق تابع نفس و هوا

عشق نبود جز ولای مرتضی‏

زندگی با عشق چون توأم شود

در خور شأن بنی آدم شود

آتشی در ماسوی افروختند

ای بسا جان کز لهیبش سوختند

زیر لوح عشق را خاتم زدند

این نشان بر سینه‏ی آدم زدند

هر دلی کز رمز عشق آگه نبود

در بساط عاشقانش ره نبود

بود اول درس عشق آموختن‏

چون سمندر جان در آتش سوختن‏

عشق را آنجا تو عشق آموختی‏

عقل را آتش به جان افروختی‏

در شب میلادت ای والاجناب‏

بوسه زد بر بازوانت بوتراب‏

خواست تا بردین حق یاری کنی‏

تا حسینش را علمداری کنی‏

ای گرامی در دریای شرف‏

ای همایون زاده‏ی میر نجف‏

در شب میلادت ای نور دو عین‏

مادرت زد بوسه بر روی حسین‏

گاه بد با زینبش راز و نیاز

گاه بودی مجتبی را دلنواز

گرد شمع رویشان پروانه وار

نقد جان خویشتن کردی نثار

بوسه زد دست حسن را با ادب‏

فخر کردی بر حسین تشنه لب‏

کای حسین! جانم فدای جان تو

جان عباسم شود قربان تو

مادری فرزانه با این عشق پاک‏

پرورد این گونه مهری تابناک‏

دامنی چون دامن ام‏البنین‏

پرورد طفلی چنین عشق آفرین‏

مادری کاو، شد به زینب خادمه‏

می‏شود طفلش عزیز فاطمه (علیهاالسلام‏)

مادری کاو با علی یاری کند

طفل او حق را مددکاری کند

می‏دهد سر بر دم شمشیر عشق‏

تا شکافد سینه اش را تیر عشق‏

عقل گوید: قطره‏ی آبی بنوش‏

عشق گوید: در ره ایثار کوش‏

می‏رود لب تشنه از دریا برون‏

می‏کشد عشقش میان بحر خون‏

چون کنار «علقمه» ای جان پاک‏

جان سپردی تشنه در دامان خاک‏

عشق پاکت مظهر اشراق شد

زیب لوح سینه‏ی عشاق شد

تا بماند دین زخونت پایدار

تا لوای حق بماند برقرار

تا تداوم یابد آیین جهاد

در نهاد شیعه تا یوم‏المعاد

تا که رمز «کل ارض کربلا«

بر ملا گردد بر اهل ولا

عشق می‏گوید خمینی را که خیز

کن بپا یک بار دیگر رستخیز

کز قیامش رکن دین قائم شود

تا حسینی نهضتش دائم شود

می دهد قدرت به پیری سالخورد

تا کند با مشت خود پولاد خرد

بت نگون گردد به دست بت‏شکن‏

از سلیمان می‏گریزد اهرمن‏

نقش مادر باز در این انقلاب‏

هست روشنتر زنور آفتاب‏

گفت احمد خاتم پیغمبران‏

هست جنت زیر پای مادران‏

آری آن مادر که در راه وطن‏

بر تن فرزند خود پوشد کفن‏

همچو زینب قهرمان کربلا

می‏دهد گردن به زنجیر بلا

مادری چون زینب مرد آفرین‏

مادری کز خطبه‏های آتشین‏

کاخ بیدا دوستم بر باد داد

بر جهانی درس عدل و داد، داد

تا علم بر قله‏ی کیهان زند

سکه‏ی آزادی انسان زند

تا جوانان رشید پاکدین‏

پیروان مکتب حبل المتین‏

جامه‏ی مهر و وفا در بر کنند

جان نثار مقدم رهبر کنند

عشق فرمان می‏دهد بر پاسدار

تا به پیمانش بماند استوار

تا شود مست از می‏حب الوطن‏

پیش تیر کین شود عریان بدن‏

عشق و ایمان چون به هم توأم شود

مسلمین را حبل مستحکم شود

از شهیدان در جهان غوغا شود

لاله‏گون از خونشان صحرا شود

مرکز اسلام و دین ایران شود

پایگاه «علم‏القرآن» شود

شام میلاد است و خواهند عاشقان‏

از مقام حضرت صاحب الزمان (علیه‏السلام‏)

تاز رویش دیده‏ها روشن شود

عالمی از مقدمش گلشن شود

شام میلاد است و ما را آروزست‏

تا کشیم از سینه بانگ دوست دوست‏

تا مگر سقای طفلان حسین (علیه‏السلام‏)

حامی دین، عبد فرمان حسین (علیه‏السلام‏)

نهضت اسلام را یاری کند

دوستانش را هواداری کند

کلک «مردانی» شب میلاد او

زد رقم این گفته را با یاد او

تا به هنگامی که جان می‏بسپرد

گرد هجرانش ز خاطر بسترد

(شعبان 1400 هـ. ق)